فرمودید چرا باز پیله میکنم؟ تاُمل و اجازه بفرمائید تا حضورتان عرض کنم. ببینید، وقتی یکنفر وسط یک صحبت و گفتگوی پیش پا افتاده که دوروَبر مسائل روزمره و چرت و پرت چرخ میزند، بی مقدمه میگوید:
“الهی شکر که ما مال کسی رو تو زندگیمون نخوردیم”،
خوب شما وجداناً استنباط و عکس العمل درونی و برونی تان چیست؟
انعکاس بیرونی طبیعباً تصدیق گفته آن شخص است با یک “بله” نسبتاً دراز ولی تو خالی که او متوجه نشود که شما خودتان قاپ قمارخانه هستید، و دستش را خوانده اید. ولی در عین حال، اولین فکری که به ذهن شما میرسد (یعنی انعکاس درونی تان) آنستکه ” طرف صددرصد کلاش است و چاخان باز و
احتمالاً دزد”. وگرنه آدمی که دزد نیست چه نیازی به این دارد که بیجهت و بی مقدّمه خودرا تبرئه کند؟
برای مثال عرض کنم، فرض بفرما ئید آقای پاپ اعظم در واتیکان. آیا هیچوقت ایشان بر میگردد و نفس عمیقی بکشد و بگوید ” الهی شکر که ما تو زندگی مال کسی رو ندزدیدیم و همسر و یا نشمه کسی را بلند نکردیم”؟ مسلماً نه، چرا؟ برای اینکه نه دزد است و نه خانم باز. حالا نه اینکه بنده بخواهم ازپاپ اعظم دفاع کنم، خیر، در همان واتیکان هم دزدی هایی میشود که سران کشورهای اوپک و اسلامی در مقا یسه با آن عفت السادات به حساب میایند.
متوجه منظورم هستید؟ و نه اینکه تصور کنید که هدف از بکار بردن لغت “دزد” آنستکه طرف میاید و مثلاً خانه شما را خالی میکند، خیر، بنده بطور کلی عرض میکنم. دزد ممکن است یک آفتابه دزد ساده باشد، یا یک دزد ناموس یا یک دزد افکارو دزد آزادیها.
انحراف، ابتدا در پندارو اندیشه انسان نُضج میگیرد و بعد به گفتار و کردارانسان سرایت میکند. برای تشریح بهتراجازه بدهید سوألی را مطرح کنم:
وقتی میخوانید که سعدی میگوید:
سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد گر زنی صد نوبتش سنگ
اوّل از همه این شعر چه چیزی را برای شما تداعی معانی میکند؟ امیدوارم پاسختان این نباشد که: “آری واقعاً درست میگوید!” یا مثلاً بفرمائید: “چقدر سعدی قشنگ و عالی گفته است!”
نخیر! سعدی مردی دانا، زیرک و اهل اندیشه، هرگز آزار سگ را یک عمل مقبول و انجام شده قلمداد نمیکند. انتظار سعدی حتی بعد از هفت قرن هنوز همان است که از معاصرینش داشت. سعدی از شما انتظار دارد که قبل از آنکه ذلیل شدن سگ بد بخت برایتان عادّی شود، و مصرع دوم، یعنی کتک خوردن سگ را، به بهای وفای سگ بپذیرید، به او اعتراض کنید و اجازه ندهید پندار شما را از نیکی بطرف بدی سوق دهد، بهمانگونه که هفت قرن است این کار را میکند و کسی هم اعتراضی نکرده است!
و بسیار غم انگیز است که بخاطر استنباط غلط مردم عامّی، این شعرموجب افزایش آزار و اذیّت سگ بیگناه در جامعه ایرانی شده است. یعنی مردم در ایران یک تکه نان بطرف سگ گرسنه پرتاب میکنند و بعد عمداً سگ را کتک میزنند. و فردا که مجدداً سگ گرسنه را می بینند بطرف آن حیوان پاره آجر پرتاب میکنند، تا که اثبات این شعر سعدی حاصل گردد که آیا واقعاً حقیقت دارد یا خیر؟ بدینگونه بخود اجازه میدهیم پندارمان به راه غلط برود و بعد بر میگردیم و میگوئیم:
“امّا این سعدی هم درست گفته ها! آقا ما هرچی پاره آجر تو سر این سگ وَلد ِزنا میزنیم باز فردا تو کوچه پیداش میشه، بخاطر اون یکبارعدس
پلویی که بهش دادیم”.
” ننه مون هم از توی حیاط داد میزنه”:
“ذلیل مرده دساتو بشور و خوب آب بکش، زدی به اون سگه نجس، گور بابای هرچی سگه ریدم!” ” در حالی که
وقتی از خلا بر میگردیم هیچوقت نمیگه “دساتو بشور”، اِنگار سندهِ بچه اش طاهره!”
توی مچّد هم که آخونده دوباره شعری از سعدی میخونه و استنباط غلط میکنه :
اگر برکه ای پر کنند از گلاب
سگی در وی افتد کند منجلاب
خوب که فکرش را بکنید ما ایرانیها هر کدام یک ایوان پاولف هستیم منتها در راه غلط.
اگر سعدی هدفش دست انداختن، امتحان کردن وبقول عوام مَچَل کردن مردم و نسلهای آینده و یک آلویی زیر کلاهش نبود، مارا مثل غربیها به سگ دوستی و سگ نوازی تشویق میکرد و هفت قرن خلق را آلت دست خود نمیکرد و چه بسا شعری بدین مضمون میسرائید:
سگ و گربه اعضاء یک پیکرند
که در آفرینش چو گاوُ خرند
سگی گر بنالد از این روزگار
دگر گربه ها را نماند قرار
تو کز محنت این سگان بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
حالا بپردازیم به پندار بد، گفتار بد، کردار بد.
وقتی خوب حّلاجی کنید، متوجه خواهید شد که اصولاً نه برای همهُ مردم ولی برای بسیاری از افراد زندگی عبارت از تلاشی مداوم و پیگیر برای پنهان کردن و یا تغییر شخصیت واقعی شان است. لباس شیک، عطر گرانقیمت، سروصورت بزک شده و عوام پسند، لحن کلام بیش از حّد مودبانه و برما مگوزید، ستایش و خایه مالی، کاسه لیسی و چاپلوسی در حّدی تهوع آور، موافقتِ دروغین با هرپیشنهاد و گفتهِ شما، حتی آنچه که شما خود کاملاً آگاه به دروغ بودن آن هستید و اسلحه خود شماست برای پوشش دروغ خودتان! همه وهمه یک کشمکش دائمی و گرفتاری است در ورطۀ دروغ اندیشی، دروغ گویی و دروغ پردازی.
وقتی بچه بودیم رادیو ایران بدینگونه کاسه لیسی کرده و وضع هواشناسی را اعلام میکرد:
“بنام نامی شاهنشاه آریا مهر، بزرگ ارتش تاران
وملت شاهدوست ایران، و با درود به شنوند گان عزیز و گرامی، فردا هوای تهران آفتابی همراه با ابرهای پراکنده خواهد بود”.
بعد هم که بچه های پیرو خط امام بالغ شدند و شاششون کف کرد و انقلاب کردند، اخباررادیو بدین گونه دگردیسی پیدا نمود:
“بنام نامی امام خمینی بنیانگذار انقلاب اسلامی و حضرت عُظمی دام بقاۀ و أمه نَواله، آیت الأه العظمی سّید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی، و بنام شهدای راه حق و آزادی از چنگال صهیونیزم جهانخوارو آمریکای جنایتکارو بنام مردم غیور فلسطین و آزادی قدس و با درود به شنوند گان عزیز رادیو ایران، فردا هوای تهران آفتابی همراه با ابرهای پراکنده خواهد بود.“
.
حالا شما که ماشالاخودتون دیپلم دارید و بهتر میدانید، اگر این خایه مالی نیست پس چیست؟ یکی از عوامل مهم افزایش خودکشی همین گوش کردن به برنامه های رادیوتلویزیون در ایران است. مادر بیچاره چارقد سر میکند و با عجله میرود سرکوچه تا قدری شنبلیله بخرد و سریعاً بر میگردد خانه و مشاهده میکند که فرزندش دمرو افتاده روی فرش اتاق، دهنش کف کرده و گوزرا داده و قبض را گرفته است وگوینده رادیو هم دارد شمرده شمرده مبطلات وضو را اسم میبرد. بعد هم پزشک قانونی میاید و معاینه میکند و با بیحوصله گی و خط بد در جواز مینویسد: “افراط در گوش کردن به رادیو”.
سئوال فرمودید: “ما که تو سیاست نیستیم از کجا بفهمیم که مملکت درست شده و میشود برگشت؟”
خوب این وجداناً یک سؤال خوبی است و پاسخ آنستکه، هروقت
اخبار هواشناسی اینطور اعلام شود، دیگر موقع بازگشت به میهن است:
“آسمان فردا آفتابی خواهد بود.” تمام شد و رفت. حتی کلمات ” ابرهای پراکنده” خود نیز از علائم محافظه کاری و کجدارو مریزی و کاسه لیسی اثنی عشری است. من به پراکنده گی ابرها چکار دارم، فقط بگو آفتاب است و یا نیست. بنده که از شما نخواستم که وضع هوا را با رنگ و روغن رسم کنید و دو بیت شعر هم بما اماله کنید! عجب گیری افتادیم ها!