گفتگو با شهلا آقاپور- هنرمند ، دبیر کانون نویسندگان ایران در تبعید
* با درود و سپاس فراوان بانو شهلا آقاپور از اینکه دعوت ما را پذیرفتید. با تشکر از شما و سایر همکارانتان – خواهش می کنم کمی ازخودتان بنویسید تا خوانندگان مجله ادبیات و فرهنگ بیشتر با شما و کارهای فرهنگی و سیاسی تان آشنا شوند.
من شاعر ِ نقاشی هستم که در دنیای هنر مجسمه سازی زندگی می کنم و شغلم هم تدریس هنر در مدارس ، دانشکده ها و موسسه های دولتی ، به طرق مختلف پروژ های علمی ادبی است و <۱۹ سال است که از ایران خارج شدم ، بیشترین فعالیت هنری ،ادبی من درمجامع آلمانی بوده است. در سال <۲۰۰۷ بعنوان یکی ازدبیران کانون نو یسندگان در تبعید انتخاب شدم .به عدالت فردی و اجتماعی که پا یه و اساس آن حقوق بشر است ، اهمیت بسزایی می دهم و با حکومتهای غیر انسانی و توتالیترکه حکومت اسلامی ایران نیز یکی از این حکومتهاست شدیدا مخالف هستممن از نظر تفکر سیاسی خود را کاملا مستقل می دانم و به هیج حزب یا سازمان سیاسی وابسته نبوده ونیستم . بیشتربه اندیشه های اومانیستی و اگزیستانسیالستی گرایش دارم و به نوعی از سوسیال دمو کراسی معتقدم.
* وضعیت ادبیات و فرهنگ در داخل ایران را به چه شکل می بینید؟ با توجه به اینکه روزانه بسیاری از آثار نویسندگان و شاعران ما در ایران به تیغ سانسور سپرده می شوند و یکی از ویژگی های رژیم های توتالیتر تاثیر مستقیم بر فرهنگ و ادبیات یک ملت است ، به گمان شما آیا از اکنون می توان مفری یافت تا زبان و ادبیاتمان را بازیابیم ؟
جهان از کلام آغاز شد کلام از کلمه آرایش شدو کلمات مرا رسوا کردند…ادبیات هر مملکتی بیانگر ساختار آن مملکت است به گونه ای متن هر نویسنده ای گو یای افکار، احساسات و تخیلات آن نویسنده ست.و طبیعتا هرهنرمندی متاثر ازروندهای تاریخی سیاسی پیرامون خود است ونتیجتا هراثر ادبی و هنری نیز، در زمانهی خود پرسش های خاص خود را مطرح میکند و تغییر می پذیرد .در حال حاضر فرهنگ و ادبیات در ایران شکل بحرانی و از طرف دیگر رو به پیشرفت است ، پارادوکسی که یکی ازبازتابهای روان فردی و اجتماعی حکومت استبدای است که در ایران وجود دارد، خواه و نا خواه این وقایع تاریخی، فر هنگی وآسیب های سیاسی در اثار هنرمندان و نویسندگان اثر خود رامی گذارند از آنجا ئیکه و حشت وفاجعه سانسور در ایران هر روز اوج می گیرد، نویسنده نا گزیر یا گزیر دچار خود سانسوری می شود و این آسیب ها ی فر هنگی سیاسی را حتی وقتی هم مهاجرت می کنند در آثارشان می توان دید.اینکه مفری بتوان یافت که زبان و ادبیاتمان را دریابیم، به باور من تلاشی خودبخودی در جامعه هنر و ادبیات شکال می گیرد. نمونه های بسیاری در تاریخ ما وجود دارد. سانسور و ممنوع ها و تابوها نمادهای تازه ای در جامعه ما نیستند و هنر و ادبیاتمان در طول تاریخ با همه این پدیده ها مبارزه کرده است. مثلا حمله اعراب به ایران و خلق شدن شاهنامه را ببینید و همینطور است در دورهای دیگر که به هر روی هر تابو و ممنوعیتی ضد خود را نیز خلق می کند و نویسندگان و هنرمندان و شاعران جامعه ما نیز راه های حفظ و ارتقاء ادبی و هنری و فرهنگی را بنوعی تداوم می بخشند. یکی از این نمونه حرکتها شاید مسئولیتهای فرهیختگان ما در تبعید باشد که بدور از سرکوب و خفقان حکومت اسلامی به حفظ و ارتقاء ادبیات و هنر پرداخته و می پردازند.
* با توجه به اینکه شما یکی از دبیران کانون نویسندگان ایران در تبعید می باشید ، فکر می کنید که ادبیات در تبعید توانسته است خلا ناشی از سانسور در ایران را پر نماید؟
ادبیات در تبعید و یا مهاجرت شاخه ای از ادبیات معاصر است که مقوله بسیار مهمی است که بستگی به تفکر و روش زندگی آن نویسنده در کشور میزبان دارد. درمیان متفکران و اندیشمندان عرصههای فرهنگ، هنر و ادبیات ایران، عموما دراروپا بوده و هستنویسنده تبعید ی یا مهاجر در این عصر نوین با ارتباطات اجتماعی ـ بینالمللی بیشتر با ادبیات غرب در تماس است و با آزادی می تواند بنویسد و به چاپ بر ساند این امکانات اشنایی و فرا گیری باعث دگردیسی فر هنگی با شکستن مرزها و تا بوها ست به طور مثال در دنیای مدرنیته شعر نسبت به داستان کم رنگ می شود پیوسته تعاریف و معانی تغییر می کنند بافتار ادبی ازشکل بسته بندی و قطعیت در می اید وبه همه رنگی تبدیل می شود.یکی از برجسته ترین کارها در این دوره پیوند بیشتر ادبیات و هنر ما با جهان است. ترجمه و ارتباط جهان با ادبیات و هنرما در این سالها قابل مقایسه با گذشته نیست.ارتباطات اینترنی و تبادل اندیشه بین نویسندگان داخل و خارج گام موثریست سانسور و خفقان داخل ایران را بنوعی ناکارآمد کرده است و داخل و خارج را در ارتباط نزدیکتر و وسیعتری قرار داده است ، هر چند بین نویسندگان داخل و خارج اختلافات فکری ونظری بسیاری و جود دارد. به هرحال خلا ناشی از سانسو ر را فقط می شود با آزادی بیان و قلم در ایران بطور ریشه ای پر کرد.
* با توجه به وضعیت زنان در ایران که عواملی مانند مردسالاری و حکومت اسلامی عرصه را برایشان تنگ کرده است ، شما به عنوان یک بانوی موفق ایرانی چه راه کارهایی را برای برون رفت زنان از این وضعیت پیشنهاد می کنیدو دلیل موفق نبودن جنبش زنان در خاورمیانه چیست ؟
این واقعیت تلخ دنیای ما است که متاسفانه هنوزدر جامعه غرب با تمام پیشرفت اش مردان بیش از زنان در راس کارهای حکومتی هستند. به خصوص در جوامع عقب افتاده استبداد ی پدرسالاری این مسئله دهشتناکتر بیداد می کند. سانسور هسته اصلی آن نبودن آزادی فردی و نهادینه نشدن دموکراسی در تک تک افراد است که از خانواده آغازمی شود. ادبیات ما هنوز حتی در تبعید دچار فرهنگ پدرسالاری و مرد سالاری ست.وقتی روشنگری فرهنگی و آزادی فردی ،اجتماعی و احزاب افزایش ِیا بد ، که شامل آزاد ی اندیشه و رهائی اندیشه از قید و بندهای اسارت های مذهبی ، سنتی و قدرتهای سیاسی خودکامه می باشد.. البته آزاد اندیشی دلیل بر کسب حقوق شهر وندی نیست بلکه روشنگری با پاشاندن بذرآگاهی ، اندیشه و معرفت می تواند هر کسی به حقوق انسانی فردی خود در جهان واقف شودبرای بدست آوردن مفهوم درست آزادی زنان و مردان در ایران و نجات جامعه ازبند نظام مستبد حکومت جمهوری اسلامی لازم است که مردم ما به آگاهی های اساسی و پایه ای برسند یعنی آزادی نوعی آگاهی ست که این اندیشه در ذهن ریشه بگیرد تا از درگیر ی سنت های کهن واندیشه های بسته و پدر سالارانه رهایی پیدا کنند و اصول زندگی را با خرد ،تجدد سازی و انسان گرایی پایه قرار دهند.
این مساله مهم نیاز به پروسه زمان ،آموزه های روشنگری مداوم و مبارزه خردمندانه با اشاعه ی علوم و هنرتازه و ادبیات نوین می باشد.هر پرسشی تازه ، حرکت و جنبش زنان به سوی آموزش و روشنگری گامی ست مفید و با جدی گرفتن خود و دیگر زنان با اتحاد همدیگر و با تلاشی های پی در پی مو فقیت ها به مرور بو جود می آید. فکر می کنم ازادی و حقوق برابر در هیچ دوره تاریخی خواستگاه اجتماعی سیاسی زنان ما تا بدین حد فراگیر نبوده است. “نظریه «حقوق طبیعی» که از فردباوری بر می خیزد در عصر جدید نخستین بار از سوی جان لاک فیلسوف انگلیسی در قرن ۱۸ طرح شد. لاک حقوق طبیعی را ناشی از خدا نمی داند بلکه آنرا اصلی می داند که به بداهت عقلی دریافته میشود و اینکه «همه انسانها برابر و مستقل اند» ویا «هیچکس نباید به زندگی و سلامت و آزادی و یا دارایی دیگری زیان برساند» امری بدیهی و عقلی می شمرد. بر این اساس که همه انسانها آزاد و برابر و مستقل اند، جان لاک نتیجه می گیرد که «هیچکس را نمی توان بدون رضایت او از این حالت خارج کرد و تابع قدرت سیاسی دیگری قرار داد.» یکی از عواقب این نوع تفکر این بود که جامعه سیاسی خود حاصل یک قرار داد است و عدالت چیزی جز خواست و رضایت فرد نیست.
* به نظر شما کانون نویسندگان ایرانی در تبعید چگونه می تواند خود به عنوان یک قطب مستقل از هر حزب و سازمانی ، در جهت مبارزه با جمهوری اسلامی گام بردارد؟
همچنان که می دانید کانون نویسندگان متشکل از نویسندگان تبعیدی ست در اروپا و امریکا که افکارو عقاید سیاسی مختلفی دارند.کانون نویسندگان نهاد ادبی ،صنفی، فراحزبی و سیا سیت ودر عین حال مسئول و متعهد به آزادی اندیشه ، بیان و قلم است و حامی نویسندگانیست که به خاطرکلام و قلمشان در زندانها ی ایران بسر می برند و جانشان در خطر است ،کانون نویسندگان در تبعید در نظر دارد به غیر از دادن بیانیه های اعتراضی و روشنگری با نهادهای بین المللی تماس داشته باشد و وضیعت نو یسندگان در بند را نشان دهد و در کنار جنبش های فر هنگی سیاسی فعالیت های ادبی مثل چاب کتاب از نویسندگان مبارز داخل و خارج و جانباختگان اهل قلم بکوشد. اینها گامهایست که کانون نویسندگان در توان خود به یاری نویسندگان خو اهد برداشت .
* به باور شما چرا جمهوری اسلامی دست از تروریست پروری و آشوب جمهوری اسلامی بر نمی دارد و ایران را روز به روز بیشتر به ورطه ی نابودی و ویرانی سوق می دهد؟
به نظرم حکومت اسلامی برای پاسداری حاکمیت ویرانگر خود در کشور به هر کاری دست می زند تا بتواند با ایجاد وحشت در منطقه قدرت دیکتاتوری اسلامی را حفظ کند آنطور که به نظر می آید برای او نابودی مردم و کشور اهمیتی ندارد.
* آیندهء رژیم جمهوری اسلامی را چگونه می بینید؟
من کار شنانس امور سیاست و جامعه نیستم ولی بر این باور هستم که با تلا ش ها ی مردم ، عاقبت روزی آینده ی رژیم جمهوری اسلامی به انحلال می انجامد، زیرا هرحکومت دیکتاتوری بعد از مدتی که مردم به اگاهی بیشتری می رسند از بین می رود.
* دلیل پرا کندگی و ناهمبسته بودن ِ ایرانیان به ویژه نیروهای سیاسی در خارج کشور چیست و شما که سالهاست از دور و نزدیک با ایرانیان در تماس هستید، چه پیام و پیشنهادی برای ایرانیان درغربت به ویژه نیروهای اپوزیسون ، هنرمندان ، نویسندگان وشاعران دارید؟
فکر می کنم بزرگترین دلیل می تواند عدم تحمل و فرهنگ استبدادی باشد که هنوز در بسیاری ریشه دارد به این معنی که از نظر فکری یا اعتقادی شاید دمکرات و لیبرال و دارای ضریب تحمل بالا باشیم اما در عمل چنین نیست. بنظرم یکی از پایه ای ترین اصول دمکراسی و دمکرات بودن تحمل مخالف و احترام به موجودیت اوست. به باور من هنوز اینگونه در میان ما ایرانیان دیده یا عمل نمی شود. دلیل دیگر شاید پیچیدگی شرایط سیاسی، اقلیمی و ساختار جمعیتی ما ایرانیان باشد که در این زمینه فرهنگ سیاسی حکومتهای استبدادی همواره آتش بیار تضادها و اختلاف ها و در نتیجه تنش و جداییها بوده است.اگر چه تکامل روند جاری خودش را داشته و دارد و خواهد داشت و منتظر هیچ حکومت یا جریان سیاسی نخواهد ماند و دمکراسی و پایه ها و ضرورتهای آن نیز در جامعه خواه و ناخواه شکل می گیرد و نهادینه می شود. از این نظر به آینده سرزمینم بسیار بسیار خوشبین و امیدوار هستم.
* با سپاس از شما که به پرسشها پاسخ گفتید و امیدوارم که درگفتگوهای دیگرنیز ما را همراهی بفرمایید. من هم سپاسگزارم