در مقاله اخر اقای دکتر حسین باقر زاده, ایشان وحدت سیاسی اپوزیسیون در برابر جمهوری اسلامی را از آرزوهای تمام اپوزیسین نامیدند که کماکان لایزال لاینحل باقی مانده و همین کتمان موجب رستگاری رژیم جهل و جنایت ج.ا. در ایران شده است.
ایشان بدرستی گتند که لازمه یك اتحاد سیاسی، توافق بر سر یك سلسله از اصول دموكراتیك و حقوق بشری و پذیرش یك برنامه سیاسی حد اقلی از سوی نیروهای شركت كننده در آن است.
دامنه این برنامه سیاسی هرچه كه محدودتر باشد توان بالقوه آن برای جذب نیروهای بیشتری از جامعه بالاتر خواهد رفت. تحقق وحدت، علاوه بر این، به یك رهبری سیاسی نیاز دارد كه از مقبولیت ملی برخوردار باشد و بتواند اعتماد بیشترین نیروهای فعال جامعه مدنی و خیل عظیم ناراضیان از وضع موجود را به خود جلب كند.
این مطالب رامن نیز در کامنت مقاله ماقبل اخری ایشان مطرح کرده بودم و حتا سئوال کردم چه اقدام و پیشنهادی برای چنین وحدتی ارائه شده است.
ایشان با اشاره به نوع رهبری مورد نظرشان”رهبری فردی” ظاهراً مسئله فردی بودن مقام رهبری را شرط محوری وحدت میدانند، در حالیکه این در تضاد واضح با نظر,درست, ایشان در ” برنامه سیاسی حد اقلی” و چگونگی آن است. این یكی از معضلات ملی ما نیست. رهبری فردی یا یا شورایی مسئله تنگنظران محافل روشنمکری است و نباید به مسئله محوری وحدت منتهی شود.
فرض کنیم ما نتوانیم در حال حاظراسطوره هائی مانند ونلسون ماندلا , كاسترو, گاندی, لنین و یا هر فردی با شرایط “ناب” رهبری پیدا کنیم پس تکلیف مردم در بند چیست؟ ایا تا ظهور رهبر باید ج.ا جهل و جنایت را پذیرفت؟
ایا عمل انتظار رهبر “ناجی” همان خواست ج.ا. و ایادی وابسطه نیست؟ اقای باقرزاده با قرینه سازی از نقش رهبری میگویند ” هم اكنون نیز در برمه، كنیا و زیمبابوه، ما شاهد رهبریهای فردی قوی در اپوزیسیون هستیم. در مجموع، در سطح جهانی، به سختی میتوان یك جنبش موفق سیاسی را پیدا كرد كه در آن رهبری فردی به صورت واقعی یا نمادین وجود نداشته باشد. نه, جنبش ویتگنگ دارای رهبری شورائی بود. بسیاری از رهبران مبارزات ضد استعماری الجزایر نا شناخته بوده اند. و تنها باید شرایط موجود را دید. نوع رهبری هیچ دلیلی برجسته ائی برای محروم کردن مردم ایران از ضرورت رهبری نباید باشد. باید با انعطاف و مسئولیت بیشترو بدور از ائتلاف وقت به راه حل میانی یافت. بویژه که اقای باقرزاده خود اقرارمیکنند “در حال حاضر در داخل یا خارج كشور به سختی میتوان فردی با جاهطلبیهای سیاسی پیدا كرد كه از یك اعتبار عمومی و مقبولیت ملی فراگروهی، فراسیاسی و فراایدئولوژیك در بین مخالفان جمهوری اسلامی برخوردار باشد.”
همانطور که گفته اند”گرایش «قهرمانسازی» یا «رهبرپروری» در بین برخی از فعالان سیاسی نیز رواج پیدا كرده است و از فرد یا افراد خاصی برای رهبری اپوزیسیون نام برده میشود. البته اگر كسی دارای توانایی رهبری باشد گوی حاضر و میدان باز است و او باید بتواند رهبری خود را ثابت كند. ولی غالب افرادی كه از دید هوادارانشان به عنوان یك رهبر ملی نام برده میشوند تنها در میان قشر یا اقشار خاصی از جامعه نفوذ دارند و برد كلام آنان پهنه اپوزیسیون را در بر نمیگیرد. به عبارت دیگر، ما مدعیان صریح یا خجول رهبری زیاد داریم، ولی «آن سان سو كی» یا «مورگان چانگرای» نداریم.” خب در اینصورت چرا وقت را صرف رهبر یابی کنیم. مگر اشکال دارد یک شورای هماهنگی علی السویه درهمین
خارج تشکیل شود وچند ملیون ایرانی را هماهنگ کند. وقتی در خارج چنین اقدامی مشکل است درداخل نا میسر است. وقتی در خارج با لوبیهای ج.ا. نتوان برخورد کرد چگونه میتوان با ادمکشان ج.ا. مبارزه کرد؟ مگرتعداد ایرانان جارج از کشورکمتر از پناهندگان تبت و یا اختناق در ایران گمتراز انجاست که کماکان امروز در حال مبازه اند؟
تظاهرات ایرانیان برای دفاع از حقوق بشر, حقوق زنان, ازادیهای فردی و اجتماعی در خارج موئثرند و میتوانند انزوا و تضعیف رژیم را در داخل موجب شوند. این مبارزات پیامدهائ در داخل دارند. طبیعتاً مبارزه با جمهوری اسلامی در درون با مباره با سایر نظامهای سیاسی ضد دموكراتیك دیگر جهان متفاوت است و هزینههای بسیار سنگینی دارد. مبارزات کم هزینه در خارج کم اثرترند ولی بیتر از هیچ هستند. واقعیت اینست که اکثر ایرانیان اگر چه ناراضیند ولی هنوزحاضر به فداکاری نیستنند و من چند میلون ایرانی در خارج را نیروی بزرک تودهائ میبینم که قادرند با استفاده از ازادیهای غرب و رهبری اپوزیسیون سکولار و دمکراتیک رژیم ج. ا را به چالش بکشند
مبارزه برای رهائی ایران میتواند از خارج شروع شود و رهبری هم فعلاً در جارج باشد. فکرنمیکنم چنین رهبری در ایران دوام بیاورد, یا باید زائده اپوزیسیون اسلامی داخلی شود. و یا به سرنوشت ده هاهزارقربانی رژیم مبتلا شود. هیچ فعال سیاسی که خواستار یک حکومت سکولار باشد نمیتواند در ایران فعالیت علنی کند. چنین شخصی بعنوان “ملحد”و … ضبح اسلامی میشود. شرایط بقا برای رهبری با امتداد و سرنشت جنبش پیوند دارد و نه به قهرمان سازی رهبری.
نمیتوان بدون یك نیروی سازمانیافته در داخل كشور كه قدرت بسیج تودهای داشته باشد كوچكترین امیدی به موفقیت در مبارزه داشت. ولی چنین رهبری چنین نیروئی در دخل یا نابود میشود و یا سازش میکند. چراکه قانون بندی هزینه مبارزه را رژیم جهادی,امام زمانی, ده هاهزاراعدامی ج.ا. تعین میکند.