حسين باقرزاده
سه شنبه 3 ارديبهشت 1387 – 22 آوریل 2008
hbzadeh@btinternet.com
پس از یك فترت چند ماهه، باز مرغوای جغد جنگ به گوش میرسد. مقامات آمریكایی در گرماگرم مبارزات انتخاباتی در كشور خود، و افزایش درگیریهای نظامی در عراق، اتهامات جدیدی در مورد فعالیتهای نظامی هستهای جمهوری اسلامی را پیش كشیدهاند، نقش ایران در مناقشات عراق و افغانستان و لبنان را برجسته میكنند، و بر گزینه نظامی همچنان تأكیِد میورزند. در ایران، و در فضای پس از ۲۴ اسفند، درگیری بین جناحهای حكومتی و شخصیتهای تراز اول حاكمیت به صورت بیسابقهای شدت گرفته است. در عین حال، رجزخوانیهای آقای احمدینژاد و سران سیاسی و نظامی حكومت علیه غرب ادامه یافته و بهانههای جدیدی علیه ایران به دست جنگطلبان غربی و اسراییلی داده است. در شرایطی كه حاكمیت ایران پایگاههای مردمی خود را در رأیگیری ۲۴ اسفند بیش از هر زمان از دست داده است، و در عین حال جهان را به مبارزهطلبی میخواند، جغد مرگ بار دیگر چهره بیمآور خود را نشان میدهد.
خطر جنگ و حمله نظامی آمریكا/اسراییل به ایران كه از هنگام به روی كار آمدن اقای احمدینژاد افزایش یافته بود در آذرماه گذشته با انتشار گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریكا به شدت كاهش یافت. تا پیش از انتشار این گزارش، فضای تبلیغاتی حادی بر روابط بین آمریكا و ایران سایه انداخته بود و اظهارات مقامات دو كشور روز به روز خطر جنگ یا حمله نظامی به ایران را تشدید میكرد. رژیم ایران بر خلاف خواست غرب و قطعنامههای سازمان ملل به فعالیت غنیسازی خود ادامه میداد و غرب رژیم را متهم میكرد كه به دنبال تهیه سلاح هستهای است. گزارش یادشده كه میگفت ایران از سال ۲۰۰۳ تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای را به كنار نهاده است، هم چون آب سردی بر روی آتش این فضای تبلیغاتی ریخته شد و شعلههای رو به گسترش آن را خاموش كرد. انتشار این گزارش گرچه در فعالیتهای هستهای رژیم ایران یا خواست جامعه بینالملل برای توقف آن تغییری ایجاد نكرد، ولی «موقتا» خطر حمله نظامی غرب را كاهش داد.
دلایل این موقت بودن را بسیاری از ناظران درهمان موقع ابراز داشتند. از جمله، نویسنده این سطور در همان هنگام تحت عنوان «خطر جنگ از بین نرفته است»(۱) نوشت كه «با انتشار گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریكا، خطر حمله نظامی به ایران در كوتاه مدت كاهش یافته ولی از بین نرفته است. بحرانهای خارجی رژیم تا حد زیادی ناشی از هویت و ساختار نظام حاكم است، و تنها با دموكراتیزه شدن نظام حاكم بر ایران میتوان به حل نهایی و قاطع آنها – و استقرار صلح پایدار – امید بست». توضیحات مربوط به این كه چگونه هویت و ساختار نظام حاكم بحرانهای خارجی رژیم را ایجاد میكند در آن نوشته آمده است و لزومی به تكرار آنها در این جا نیست. در همانجا اضافه شده بود كه گزارش هیچ «تضمینی بر عدم شروع مجدد برنامه نظامی هستهای جمهوری اسلامی به دست نمیدهد و بلكه بر احتمال آن نیز انگشت میگذارد. یعنی برای غرب، بهانه لازم برای حمله نظامی به ایران گرچه در كوتاه مدت ممكن است فراهم نباشد میتواند بعدا باز مطرح شود».
و اكنون این بهانه فراهم شده است. در هفتههای اخیر زمزمههایی از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی در مورد مشكوك بودن فعالیتهای هستهای ایران و عدم امكان تضمین صلحآمیز بودن آن از سوی آژانس مطرح شده بود. ولی هیچ مقام رسمی غربی از هنگام انتشار گزارش یادشده فوق صریحا رژیم ایران را به فعالیت برای دستیابی به سلاح هستهای متهم نكرده بود. این تابو اكنون به وسیله وزیر دفاع آمریكا شكسته شده است. آقای رابرت گیتس طی یك سخنرانی در دانشكده نظامی وست پوینت نیویورك نه تنها صریحا مدعی شده است كه رژیم ایران در پی دستیابی به بمب هستهای است و بلكه اضافه كرده است كه این كار «با شتاب هرچه تمامتر» صورت میگیرد. اظهارات این مقام ارشد آمریكایی را، با تأكید و صراحتی كه او در این باره به كار برده است، نباید دست كم گرفت. آقای گیتس در زمره «باز»های حكومت بوش بشمار نمیرود. او یكی از اعضای «گروه مطالعه عراق» بود كه در اواخر سال ۲۰۰۶ گزارش معروف به «بیكر-هامیلتون» را در انتقاد از سیاست خاورمیانهای حكومت بوش منتشر كرد.
علاوه بر اظهارات آقای گیتس، مسئله ایران و كیفیت رفتار با آن در این روزها یكی از موضوعات حاد مورد بحث نامزدهای ریاست جمهوری آینده آمریكا شده است. آقای مككین، نامزد جمهوریخواهان، سیاستی مشابه سیاست آقای بوش را در خاورمیانه به طور عام و ایران به طور خاص تعقیب میكند. در مقابل، هیلاری كلینتون و باراك اوباما كه برای احراز نامزدی حزب دموكرات به رقابت شدیدی دست زدهاند سعی كردهاند با موضعگیری انتقادی از سیاستهای بوش در عراق، لحن ملایمتری در مورد ایران و سوریه به كار گیرند. در عین حال، این امر مانع از آن نشده است كه وقتی سؤالات مربوط به برنامههای نظامی هستهای ایران یا مواضع و عملكرد رژیم ایران در برابر اسرائیل مطرح میشود اینان موضعگیری حاد و یا حتا خصمانه اتخاذ نكنند. این موضعگیری تا آنجا كشیده شده است كه خانم كلینتون در برابر سؤال یك مصاحبهگر تلویزیونی كه در صورت حمله نظامی رژیم ایران به اسرائیل چه واكنشی نشان خواهد داد، وقیحانه میگوید كه «ایران را نابود خواهیم كرد».
این اظهارات، آن هم از سوی كسانی كه سیاست حكومت بوش در مورد عراق را به نقد كشیدهاند و چهرهای معتدل تر از نومحافظهكاران طراح حمله نظامی به عراق را از خود به نمایش میگذارند، صریحترین موضعگیریهایی است كه علیه ایران و رژیم حاكم بر آن از آذرماه گذشته تا به حال مطرح شده است. البته گویندگان این اظهارات اضافه میكنند كه با یك جنگ دیگر در خاورمیانه مخالفند و با توجه به تجربه فاجعهبار حمله به عراق سودای حمله به ایران را در سر نمیپرورانند. از جمله، آقای گیتس در همان سخنرانی میگوید كه «يک جنگ ديگر در خاورميانه آخرين چيزی است که ما به آن نياز داريم و اين امر می تواند عواقب فاجعه آوری به همراه داشته باشد.» و فراموش نمیكند كه اضافه كند: «به دليل سياست های بر هم زننده ثبات که رژيم ايران در پی گرفته و خطری که می تواند يک ايران اتمی داشته باشد، گزينه نظامی عليه اين کشور همچنان بر روی ميز است.»
به عبارت دیگر، لازم نیست كه رژیم ایران به اسرائیل حمله كند تا خانم كلینتون به خود اجازه دهد ایران را نابود كند، و بلكه بنا به اظهارات آقای گیتس تنها سیاستهای فعلی رژیم ایران و «خطر» ایران اتمی برای كاربرد گزینه نظامی كافی خواهد بود. یعنی كه دكترین «حمله پیشگیرانه» آقای بوش كه توجیهكننده حمله نظامی به عراق بود همچنان تعیینكننده سیاست خارجی آمریكا در خاورمیانه است. برای این كار البته حكومت آمریكا نیاز دارد كه شواهد و دلایل كافی برای مقاصد نظامی هستهای ایران در دست داشته باشد. این شواهد را نیز ادعاهای رژیم ایران در مورد افزایش فعالیت غنیسازی همراه با آزمایش موشكهای دوربرد با قابلیت حمل كلاهكهای هستهای در اختیار مقامات غربی قرار داده است و رجزخوانیهای آقایان خامنهای و احمدینژاد نیز مواد لازم برای قانع كردن افكار عمومی جهانی و به خصوص آمریكاییان را فراهم میكند. تشكیكات اخیر آقای احمدینژاد در مورد حادثه ۱۱ سپتامبر نیویورك حربه دیگری به دست مقامات آمریكایی میدهد تا به هنگام لزوم افكار عمومی آمریكاییان را علیه ایران بشورانند.
نكتهای كه میماند این است كه چرا اكنون، یعنی چهار ماه پس از انتشارگزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریكا كه آب سردی بر روی آتش تبلیغات جنگ ریخت، این اظهارات صریح و تهدیدكننده مطرح میشود. در فاصله این چند ماه اتفاق مهمی در آمریكا پیش نیامده است. در ایران نیز در سیاستهای هستهای و خارجی رژیم تغییر خاصی رخ نداده است. بنا بر این، چرا حالا و در این برهه زمانی؟ چرا مثلا در دو ماه یا یك ماه پیش ادعاهای صریحی از قبیل آن چه كه آقای گیتس اكنون مطرح میكند و یا موضعگیریهای حادی كه خانم كلینتون پیش كشیده است از مقامات آمریكایی شنیده نمیشد؟ در این فاصله كوتاه چه واقعهای رخ داده است كه ناگهان فضای سیاسی حاكم بر روابط ایران و آمریكا را تحت تأثیر قرار داده و شبح جنگ را كه در آذرماه گذشته به كناری رفته بود دو باره بر حیات و سرنوشت مردم و كشور ما بازگردانده است؟
در واقع، تنها اتفاق مهمی كه در این فاصله رخ داده است، رأیگیری ۲۴ اسفند برای دوره جدید مجلس شورای اسلامی بود. این رأیگیری البته یك مسئله داخلی ایران بوده است و ظاهرا به سیاست خارجی رژیم ارتباطی ندارد. ولی میتوان قاطعانه گفت كه این واقعه در تغییر فضای سیاسی حاكم بر روابط خارجی ایران و بازگشت شبح جنگ نقش داشته است. انتشار گزارش سازمانهای اطلاعاتی آمریكا در زمانی صورت گرفت كه مقدمات رأیگیری سرتاسری 24 اسفند آماده میشد. انتخابات پارلمانی در هر كشوری یكی از بزرگترین وقایع سیاسی آن كشور بشمار میرود و معمولا نقشی تعیینكننده در سیاستهای داخلی و خارجی آن ایفا میكند. از این رو، و پس از انتشار گزارش یادشده، كاملا منطقی و ضروری بود كه سیاستگزاران آمریكایی به انتظار این رأیگیری بنشینند و تا مشخص شدن سرانجام آن از هر اظهار نظر خاصی در مورد روابط خود با ایران خودداری كنند. فضای پس از انتشار گزارش، فرصت مناسبی برای مقامات آمریكایی فراهم آورده بود كه هرگونه موضعگیری صریح در باره جنگ یا صلح با ایران را تا معلوم شدن نتایج رأیگیری دوره جدید مجلس شورای اسلامی ایران به تعویق بیندازند.
و اكنون نتایج این رأیگیری مشخص شده است: تصفیه هرچه وسیعتر داوطلبان شركت در انتخابات به شمول بسیاری از اصلاحطلبان و حتا اصولگرایان؛ شركت كمتر از نیمی از مردم در سراسر كشور و كمی بیش از یك چهارم در تهران (بر اساس آمار رسمی كه مستقلا تأیید نشده است)؛ و سرانجام این رأیگیری، حكومتی كه سران آن یكدیگر را علنا و رسما به قانونشكنی و افترا و قاچاق متهم میكنند و رسواییهای همدیگر را در بوق و سرنا میدمند. این رأیگیری، ظاهرا سیاستگزاران آمریكایی را به این نتیجه رسانده است كه رژیم ایران بیش از هر زمان دیگر از پایگاه اجتماعی خود تهی شده و حمایت مردم را از دست داده است. علاوه بر این، درگیریهای مفتضحانه بین سران رژیم باید به جهانیان نشان داده باشد كه حس همبستگی عناصر رژیم با یكدیگر نیز به شدت نزول كرده است و این همبستگی در زیر فشار شكننده خواهد بود.
رأیگیری ۲۴ اسفند فرصتی استثنایی برای رژیم جمهوری اسلامی فراهم آورده بود تا اگر بخواهد با اتخاذ سیاستی مناسب پایگاه اجتماعی خود را گسترش دهد و در برابر خطر خارجی پشتوانهای مردمی فراهم آورد. رژیم، اما، از این فرصت نه تنها سود نبرد و بلكه با اتخاذ سیاستی به غایت انحصارطلبانه و كوتهنظرانه بسیاری از حامیان خود را نیز از دست داد. اكنون رژیم بیش از هر زمان در برابر فشار خارجی ضربهپذیر شده است. بدون تردید، حملات و اتهامات سران رژیم علیه یكدیگر این ضربهپذیری را تشدید خواهد كرد. برای سیاستگزاران آمریكایی و اسرائیلی هیچ چیز راحتتر از برخورد با رژیمی كه پایگاه مردمی خود را از دست داده و در بین خود نیز به همنوعخواری (كانیبالیزم) كشانده شده است وجود ندارد. اكنون برای افروختن آتش جنگ علیه ایران، زمان بیش از هر موقع دیگر برای جنگطلبان غربی (اعم از آمریكا و اسرائیل) مساعد شده است. شبح جنگ پس از چهار ماه به ایران بازگشته است – و این بازگشت را باید برآیند مستقیم كیفیت رأیگیری ۲۴ اسفند دانست.
From: Iran Emrooz
————–
۱. http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14829/
>
rdf_about=”http://politic.iran-emrooz.net/index.php/2008_04_23_0819/”
trackback_ping=”http://www.iran-emrooz.net/index.php?/trackback/15870/”
dc_title=”شبح جنگ به ایران بازگشته است؟”
dc_identifier=”http://politic.iran-emrooz.net/index.php/2008_04_23_0819/”
dc_subject=””
dc_description=”حسين باقرزاده”
dc_creator=”editor”
dc_date=”2008-04-23 06:19:01 AM GMT”>
–>