تو چه مرکبی خدا را که سُمی به مهر داری؟
به خوش آبشخوری خود ثَغَر سپهر داری.
به یکی لحظه بتازی به ماورای خورشید.
به دم دگر هوای سر و دست و چهر داری.
چه عجایب است در تو که درشت و ریز بینی؟
مگرم تو اهل سحری که توان سحر داری؟
زمستان 2005
اتاوا
کلامی در باره واژه ثَغَر با سکون حرف “ر”:
این واژه در واقع با فتح اول و سکون دوم و سوم ادا می شود. در اینجا به ضرورت شعری با فتح اول و دوم و سکون سوم نوشته شده است.