ای رفیقان با دم صبح بهار
چون معطر می شود هر جوکنار
و ز سرانگشت جهان آرای وی
باغ و صحرا می شود رنگین عذار
تا تنور سرخ فام روی گل
بلبل شیدا رود دیوانه وار
دیدۀ بیمار نرگس می شود
با همه بیماریش تیمار دار؛
خوش نصیحت بشنو اینک جان من
ای که می داری دلی امّید وار
خوشتر از روی طبیعت در بهار
در جهان نادیده چشم روزگار
همدلی با سبزه و باران و دشت
چند گاهی در جهان فرصت شمار
در کنار همنشینی دلربا
بر لب جویی نشین جمشیدوار
نوحه های سرد از خاطر زدای
لحظه های شادخواری پیش دار.
چهارم جولای 2005
اتاوا