-شبی در حال مستی تكيه بر جای خدا كردم
-در آن يك شب خدايا من عجايب كارها كردم
-جهان را روی هم كوبيدم از نو ساختم گيتی
-ز خاك عالم كهنه جهانی نو بنا كردم
-كشيدم بر زمين از عرش، دنيادار سابق را
-سخن واضح تر و بهتر بگويم كودتا كردم
-خدا را بنده ی خود كرده خود گشتم خدای او
-خدايی با تسلط هم به ارض و هم سما كردم
-ميان آب شستم سهر به سهر برنامه پيشين
-هر آن چيزی كه از اول بود نابود و فنا كردم
-نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
-كشيدم پيش نقد و نسيه، بازی را رها كردم
-نمازو روزه را تعطيل كردم، كعبه را بستم
-وثاق بندگی را از رياكاری جدا كردم
-امام و قطب و پيغمبر نكردم در جهان منصوب
-خدايی بر زمين و بر زمان بی كدخدا كردم
-نكردم خلق ، ملا و فقيد و زاهد و صوفی
-نه تعيين بهر مردم مقتدا و پيشوا كردم
-شدم خود عهده دار پيشوايی در همه عالم
-به تيپا پيشوايان را به دور از پيش پا كردم
-بدون اسقف و پاپ و كشيش و مفتی اعظم
-خلايق را به امر حق شناسی آشنا كردم
-نه آوردم به دنيا روضه خوان و مرشد و رمال
-نه كس را مفتخور و هرزه و لات و گدا كردم
-نمودم خلق را آسوده از شر رياكاران
-به قدرت در جهان خلع يد از اهل ريا كردم
-ندادم فرصت مردم فريبی بر عباپوشان
-نخواهم گفت آن كاری كه با اهل ريا كردم
-به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
-ميان خلق آنان را پی خدمت رها كردم
-مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
-نه شرطی در نماز و روزه و ذكر و دعا كردم
-نكردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ايجاد
-به مشتی بندگان آْبرومند اكتفا كردم
-هر آنكس را كه ميدانستم از اول بود فاسد
-نكردم خلق و عالم را بری از هر جفا كردم
-به جای جنس تازی آفريدم مردم دل پاك
-قلوب مردمان را مركز مهر و وفا كردم
-سری داشت كو بر سر فكر استثمار كوبيدم
-دگر قانون استثمار را زير پا كردم
-رجال خائن و مزدور را در آتش افكندم
-سپس خاكستر اجسادشان را بر هوا كردم
-نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مكنت
-نه جمعی را به درد بی نوايی مبتلا كردم
-نه يك بی آبرويی را هزار گنج بخشيدم
-نه بر يك آبرومندی دوصد ظلم و جفا كردم
-نكردم هيچ فردی را قرين محنت و خواری
-گرفتاران محنت را رها از تنگنا كردم
-به جای آنكه مردم گذارم در غم و ذلت
-گره از كارهای مردم غم ديده وا كردم
-به جای آنكه بخشم خلق را امراض گوناگون
-به الطاف خدايی درد مردم را دوا كردم
-جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعيض
-تمام بندگان خويش را از خود رضا كردم
-نگويندم كه تاريكی به كفشت هست از اول
-نكردم خلق شيطان را عجب كاري به جا كردم
-چو ميدانستم از اول كه در آخر چه خواهد شد
-نشستم فكر كار انتها را ابتدا كردم
-نكردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
-خلاصه هرچه كردم خدمت و مهر و صفا كردم
-زمن سر زد هزاران كار ديگر تا سحر ليكن
-چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها كردم
-سحر چون گشت از مستی شدم هوشيار
-خدايا در پناه می جسارت بر خدا كردم
-شدم بار دگر يك بنده درگاه او گفتم
-خداوندا نفهميدم خطا كردم ….