دوباره یکی دیگر از آن خبرها . کوتاه ، تلخ و ناگهانی . از همانهایی که مثل صاعقه خشکت می کند. نه ! خسرو شکیبایی ! چرا ؟ او که سنی نداشت.
شکیبایی آدم نسل ما بود. یکی از ما. همان دغدغه ها، همان دلمشغولیها و همان تضادها
و گیر کردن بین سنت و تجدد را در او میشد دید. و از همه بیشتر در شاه نقش ابدی او
یعنی ” هامون” .
فیلسوفی که همراه با درگیرها و تفکرات فلسفی باید زندگی هم میکرد. نویسنده
عاشق پیشه و شیدا مسلکی که در عین حال غم نان هم داشت و شاهد جدا شدن عشقش بود هرچند نفرت و عشقش نیز مثل همیشه در کنارش و با فاصله مویی حضور داشتند .
وقتی در راهروهای دادگستری فریاد میزد که : این زن عشق منه ، مال منه ، حق منه .
وقتی که حتی جرات خودکشی را نداشت.
وقتی دربه در دنبال مرادش” علی عابدینی” می گشت .
وقتی عزت الله انتظامی به او گفت : میدونم ، ر… شده به قلبت.
وقتی مهشید او را تنها گذاشت ،
وقتی در انتها سر به دریایی جنون گذاشت . همه و همه جزئی از ما بود . زبان حال و حس درون ما.
با آن موهای خوش حالت . با آن دستهایی که هنگام هیجان می لرزید ،صدای خش دار
با آن جملاتی که در انتها گنگ و نامفهوم می شدند. با آن نگاه های سرزنشگر یکطرفه
، او کاراکتری بود که نمی شد دوستش نداشت حتی اگر منفی ترین شخصیت داستان بود
خسرو شکیبایی هم رفت . کمک لوکوموتیو ران فیلم ترن ، حمید هامون فیلم هامون .
معلم فیلم عبور از غبار ، آن اسیر از اسارت برگشته فیلم کیمیا ،
عادل مشرقی فیلم سالاد فصل ، مراد بیگ سریال روزی روزگاری،
آقای وکیل سریال خانه سبز ، محمود سیاه فیلم یکبار برای همیشه ،
مرد کولی فیلم روانی ، حد میثاق فیلم حکم و راننده فیلم اتوبوس شب.
سیاهی لشگر ها و بازیگرهای نقش سه و چهار قهوه خانه های خیابان ارباب جمشید
دیگر ” آ قا محمود ” (1) را نمی بینند . بازیگری که حتی زمانی که لقب بهترین هنرپیشه ایران را یدک می کشید . همیشه به دوستان و رفقا قدیمی خود در آنجا سر میزد. حمید هامون ، حیف از آن زخمها(2) – حیف از حمید هامون.
قصه اون کبوتری که از رو بوم ما پرید
/ قصه اون یکه بزن، تو فیلمهای سیاه سفید
/ لاله زار کاش میتونستیم همیشه بچه بمونیم / عمو زنجیر بافو توی کوچه هات بخونیم. (3)
1 – دوستان نزدیک و قدیمی خسرو شکیبایی او را محمود صدا می کردند.
2- عنوان مقاله بسیار زیبایی که کیومرث پوراحمد برای فیلم هامون نوشت
3- از ترانه لاله زار در فیلم حکم . سروده یغما گلرویی