ما نمردیم در این خاک و بدیدیم به چشم
شعر نغزی رسته است
در پس دریاها:
پس پیراهن یک طبع لطیف.
گلکی کاشته ای
با طراوت، خوش بو،
که به موج و غزل و سبزه و سرو
زینتی یافته است
در میان گِل و یخ
اندرین دشت غریبِ بی مرز.
نفسی تازه شدم
از نسیم گل خوشبوی چنین خامۀ گرم.
بی گمان لاله تواند رستن
اندرین خاک دل افسردۀ سرد،
اگرش بوده مددکار دمِ
دستهای هنرآمیز گران برزگری.
سی و یکم نوامبر 2004
اتاوا