با تکه هايی از نوشته هايه بانو استاد كمينه مهر شما اهورا فره وشي
در سالی که همه مردان ایران سر در ره نگهداری اب خاک و ناموس و ایین نیاکانی به جانبازی
جلو این تازیان دیوانه داشتند تو گویی مردی دگر در سامان یافت نمیشد و بانوان ناچار به نگهبانی از اب و خاک این مرز و بوم بودند. در این میان دژی بود که پس از گذشت زمانی(بعدها) در زبان تازین به دژ امراه (زنان) نامور شد. در این دژ کودکان پیر مردان و پیرزنان و زنان مانده بودند و سرکرده انان دختر دلیر اریایی به نام کسیا بود
در همن گیر و دار به دستور خلیفه تازی(عمر) خالدبن ولید گجسته به این دژ یورش اورد. زمانی که خالد بدانجا رسید و اگاه شد همه شهروندان(ساکنان) این دژ زنان و کودکان و سالخوردگان میباشند خرسند شد از اینکه این یورش به زودی و اسانی با غنائم و اسیران و کنیزان(زنان زیبا رو) پایان پذیرد و او به زودی نزد خلیفه باز خواهد گشت ولی جریان به گونه ای دیگر رخ داد.
زنان به سرپرستی بانو کیسیا شیر زن اریایی چنان پایداری در برابر تازیان نشان دادند که تازیان به ویژه خالدبن ولید گجسته شگفت زده شدند و ان خالدبن ولید دیوانه از ترس دست به کار دعا و نذر کردن شد که اگر این دژ را به دست اورد و بگیرد از خون ایرانیانی که درون دژ هستند جوی روان کند!!!!!!
تازیان شش ماه از همه سوی کنار دژ جا گرفته بودند(محاصره کرده بودند) و در این دوره زمانی شش ماه بانوی بزرگوار کیسیا و یارانش جنگهای خیابانی(پارتیزانی) انجام میدادند و در همین شش ماه بسیاری از تازیان زخمی شدند یا به هلاکت رسیدند. ولی پس از شش ماه خوراک و اب ایرانیان این بیگناهان درون دژ کم کم به پایان میرسید و همچنین کودکان و سالخوردگان بسیاری در این شش ماه درون دژ از بیماری در گذشتند . بانو کیسیا راه را در جنگ تن به تن میدید (با این انگیزه که یا پیروز میشوند و از این گرفتاری اسوده میشوند یا اینکه شکست میخورند و در راه ایران کشته میشوند( به شهادت میرسند) و ساکنان دژ که همانا کودکان و سالخورداگن بودند دیگر از تشنگی و گسنگی نمیمیرند) و از همین روی کیسیا و بانوان جوان دیگر دلاورانه با لشکر ایران ستیزان جنگیدند و بسیاری از ان بانوان ایرانی همچون بانو کیسیا به کشتن رفتند(در راه میهن شهید شدند)
سر که نه در ره ایران رود بار گرانیست کشیدن به دوش د.
“خالدبن ولید گجسته” این ننگ افرینش دستور داد یک به یک کودکان و کردان و زنان پیر را اوردند و در کنار ان رود خشکیده کنار دژ همچون گوسپندان سر بریدند یکی از یاران خالدبن ولید گجسته بدو گفت یا ولید اگر ما تمامی جهانیان را در اینجا ذبح کنیم جوی خون روان نشود بیا خون ها را با آب گرم روان کنیم تا ادی نذر نموده باشی!!!!!! وآن گجستک چنین نمود و پس از این کار وحشیانه او دست به نشانه ی سپاس گذاری بالا آورد.. باید برای بانو کیسیا و ساکنان دژ زنان گریست و به روان این درگذشتگان درود فرستاد؟
و ما همگی درودی اهورایی به روان پاک آنان می فرستیم
اعراب در دوران جاهلیت آنقدر در جهالت فکری و تاریکی روح گرفتار بودند که حتی در ایام ورود به منزلی اگر درب آن منزل از قد فرد پاینتر می بود برای اینکه قدر و منزلتش افت نکنند از داخل شدن در آن منزل خود داری می کردند .
تکبر , غروز و حرکات شیطان صفتی و اغراق در خود خواهی از اعراب انسانهای ساخته بودند که حتی فرار از ننگ داشتن اولاد دختر, دختران شان را زنده زنده بخاک دفن می کردند .
امروز نیز زن ستیزی و حقیر شمردن زنان در کشورهای اعراب میراث همان عقیده ی شومی هست که در زمان اجدادشان حاکم بوده است و هنوز در اندیشه های سران اعراب وجود دارد که زنان نجیس هستند و یا حتی به گفته ی اقایون که زن انسان نیست . در این قسمت البته عربستان گل سرسبد جاهلان امروزند که در سایه نام و یا مذهب نو زنان را آشکا را جزء از اجتماع نمیدانند
نگرش از سوسمار خور چیست؟؟
نگرش ما به رژیم خوراکی (!) آنان نیست، بساکه تراز فرهنگ (؟) و تمدن این تیره بیابان نشین را در گذشته
و تا اندازه ای در زمان کنونی نشان میدهد.
“> تازیان همانگونه که میدانید از نژاد سامی هستند، امّا از
از دید خدمت به بشریت، فرودست ترین آنها بشمار میروند.
چنانکه میدانیم، سومری ها آرامی ها و دولت اکد و … و
تمدّن های میانرودان( بین النهرین)، که پیش از چیرگی
آریا ها پدید آمده بودند، دستاورد های ارزنده ای به همه ئ
جهان انسانی پیشکش کردند. در آنزمان، عبریان که بر پایه ئ
پژوهشها و افسانه ها و تورات، نیاکان یهود و تازیان بودند، در
سرزمین کنعان به دامداری سرگرم بودند. همیشه پیش
آمده است که زمانی که چراگاه ها بسنده ئ گروه بزرگی از
دامداران را نمیکردند، بناچار گروهی از آنان جدا میشدند
و براه دیگری در جستجوی منابع دیگر میرفتند و یا همه ئ آنان
کوچ میکردند. مهاجرت تیره ها و نژاد ها هم از همین جا
سرچشمه میگیرد . باری، آن گروه که از عبریان جدا شدند
و بسوی بیابانها عربستان کنونی رانده شدند، نیاکان تازیان
کنونی بودند. همه ئ شما بیگمان افسانه ئ نمادین تبعید
هاجر و اسماعیل را شنیده اید. تازیان اسماعیل را نیای
بزرگ خود میدانند و بنی اسرائیل، یعنی عبریان، اسحاق
( اسحق) پسر دوم ابراهیم را نیای خود میشمارند.
اینجا خوب است بدانید که در تورات، افتخار قربانی شدن برای
خدا ، به اسحق داده شده.!
“>این تازیان، در اثر پیرامون خشن و بیمهر بیابانی ، هرگز
نتوانستند در راه شهریگری ( تمدن ) که انگیزه ئ پیدایش
فرهنگ است، گام بردارند. در آن دوران زرین شان پدید آورده بودند،
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که در مصر، شاهکارهای ساختمانی پدید میامد،
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که دولت نیرومند آسور جهان را زیر نگین داشت
و ” نبوکد نزر “( بُخت النّصر ) قوم یهود را به بند کشید،
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که کوروش بزرگ نخستین فرمان ” حقوق بشر ” را داد،
و بردگی را بر انداخت و بردگان را آزاد کرد، و در جایی که پس از
هر جنگ با اسیران همانند برده رفتار میشد کوروش بزرگ در
فرمان خود هیچ گونه حق دستبرد و دست درازی را به سربازان خود نمیدهد,
زمانی که در در تخت جمشید هر کس برای خود به اندازه کاری که انجام میداد
ارزش آن دستمزد خود را داشت و زمانی که برای زنان باردار پاداشی ویژه در نگر گرفته میشد,
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که فیلسوفان برجسته یونان ، چون پلاتون و آریستوتِلس
کارهای جاوید خود را برای بشریت بجا مینهادند،
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که هیپوکرات سوگند نامه ئ پزشکی را مینوشت،
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که ژول سزار ، از تمدن درخشان روم در برابر بربر ها
دفاع میکرد، و مارک اورلی به فلسفه میپرداخت،
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که ایرانیان نخستین دین یکتا پرستزی را داشتند و
هُرمَزد و اهریمن و امشاسپندان را بمیان انداخته بودند،
عرب سنگ میپرستید و تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که شاهنشاهی بزرگ ساسانی که تنها هماورد رُم در
جهان بود، باربد و نکیسا و بزرگمهر را پدید میاورد،
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که مصلحین و اندیشمندانی سترگ چون مانی و مزدک برای
اصلاح کژی های سیستماتیک جامعه ئ ایران ساسانی پبا خواستند
و شاید نخستین ” آیین سرخِ” جهان را نیز ایرانیها بدین گونه پایه ریختند،
تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که تیسفون دیوار های تودر تو داشت و ١٠١ شهر ایران، در کشوری
که بیش از ١۴٠ میلیون شهروند داشت، هر کدام نگینی در آبادی بودند،
بزرگترین ” شهر” عرب، مکه، همچو دهی گلین و و حصیری بود و ” شهر”
دیگرشان ” یثرب ” ( همان مدینه کنونی) تنها به برکت یهودیان
آبادی و رونقی داشت، تازیان سوسمار میخوردند.
“>زمانی که ایرانیان دستگاه حقوقی پیچیده و پیشرفته ای داشتند،
که از کتاب های اندکی که بجا مانده ، چون ( ماتکدان هزار داتستان =
هزار داوری قضایی ) میتوان دید،
تازیان دست میبریدند و سنگسار میکردند و سوسمار میخوردند.
—
“>امّا زمانی که شهر های ایران ویران شد و نسکخانه های بی همتا
و فرشهای بدیع پاره و سوخته شدند و جامهای زر و ظرفهای و ابزار سیمین و زرین
که هرکدام ستاره ای در آسمان هنر دست و ذوق و پسند ایرانی بودند،
آب شدند تا به چهره شمش و دینار و درهم درایند، هیمن عرب سومار
خور ، بر آزادگان ایران چیره شد و کشور ما را که بگفته برخی جامعه شناسان
حتی در آستانه ئ گذر به بورژوازی بود، سده ها به پس پرتاب کردند.
“> گرچه اکنون دیگر تازیان به خرج و حساب ایرانیان ، به آسودگی
میزیستند و غلامان و کنیزان داشتند و پالوده خور شده بودند،
اما از دید فرهنگی و اندیشه و فلسفه، همان تازیانی بودند که
سوسمار میخوردند.
برخی دوستداران عرب، از نسکها(کتابها) و ادبیات غنی عرب سخن میگویند.
اینان فراموش کرده اند که این همه پس از استیلای عرب به عجم پدید
آمد. دستور زبان عربی را یک نابغه ئ ایرانی نوشت. ولی همین ابن مقفع
بدست نیرنگ منصور، خلیفه نابکار تازی، زنده زنده تکه تکه شده و
اندامش در تنور افکنده شد تا در پیش چشمانش بسوزند.
“>ایرانیان، نسکهای بیشمار دانشی و فلسفی به زبان حاکم روزگار،
یعنی تازی نوشتند و حتی چامه گویان ایرانی تبار، نیک تر از خود عربان
شعر میسرودند. ابن خلدون در کتاب خود آورده است که بیش از ٩٠%
بزرگان دانش و حکمت و دین و فلسفه و تاریخ و جغرافی، ایرانیان بودند
و تازه در ١٠% بجا مانده، بیشتر یهودیان مسلمان شده، بویژه از
اندلس و آفریقا دیده میشوند. پس تازیان از دید فرهنگی سالها
همچنان سوسمار خور مانده بودند.
“>دریغ، که گرچه امروز غربیان حتی ” پور سینا”(ابوعلی سینا) را عرب میدانند،
امّا تا کنون، از میان عرب چهره ئ درخشانی که خدمتی به بشریت
کرده باشد، بهیچ روی و هیچ کجا دیده نشده است و هیچ دانسته نیست که
اگر شمشیر هرقل ( هراکلس امپراتور رم شرقی ) جلوی سپاه عمر را
در کُنستانتینوپول ( قسطنطنیه !) نمیگرفت و پُتک جنگی ” شارل مارتل ”
( شارل پـُتـک دار ؟ )، شاه فرانک ها، سر عربهای اندلس را در ” پواتیه “نمیشکست، و اروپا نیز
مانند ایران سوخته و ویران میگردید، امروز با چه جهانی سیاه روبرو بودیم !