باور کنید که امروز شنبه خوبی بود ! باور کنید که امروز دلم شاد بود ! باور کنید که امروز صمیمانه از دیدن دوباره خورشید،خوشبخت بودم…باور کنید که امروز شنبه خوبی بود …
ظهر بود ،همه چیزای دور و ورم به رنگ سبز و قرمز بودن…داشتم مطلبی در مورد فریدا کاهلو مینوشتم که تلفن زنگ زد … : دوستم بود … یکی از دوستان قدیمی که در زمینه سینما،همیشه با هم،هم صحبت هستیم … بهم گفت که چشم آبی رفت ! …
چشم آبی ..؟…بله … چشم آبی … پل نیومن .
سرم به پائين افتاد … سردم شد … دیگه داغ نبودم … پس خورشید کجا رفت ؟!
من همیشه عاشق رنگ آبی هستم … امروز عاشق هیچ رنگی نیستم .امروز چقدر به یک بار تنها شدم … امروز حتا آدمهای توی پوسترهای توی اتاق،از رفتن چشم آبی،بی رنگ شدن.غمگین شدن.
اولین باری که از پل نیومن فیلم دیدم،۱۶ سالم بود ،اسم فیلم ` The Sting ` بود ! یک فیلم خوش دست و خوش ساخت !در آنجا ،در کنار روبرت ردفورد، غوغا کرد !
از آن زمان به تا حالا،هیچ کس جای چشم آبی رو نگرفته !
چشم آبی تک بود … میتونست بشه کابوی … میتونست بشه بکسور ،حتا گانگستر بشه یا حتا یک گربه وحشی رو از روی شیروانی داغ،شکار کنه …چشم آبی تو رو محو میکرد در کارش ! زنها عاشق نگاهش میشدند،مردها بی قرار حرکتهایش ! … چشم آبی سینما رو میشناخت ! خیلی خاک خورد تا اومد بالا … فیلم ای چشم آبی همشون طلائ بودن …از بهترین فیلمها بودن…! چشم آبی از بهترینها بود !
امروز … امروز شنبه ۲۷ سپتامبر سال ۲۰۰۸ ،چشم آبی از دنیا رفت،چشم آبی رفت به آسمان،رفت آن بالا…ملحق شد به بقیه…چشم آبی دیگه درد نداره،عذاب نداره،غم و غصه…دلتنگی و دلباختگی نداره !
قلبش از طلا بود … جدی میگم،همه میگن که از مهربانی، چشم آبی یک خدا بود …
غروب شده…چقدر هوا تیره شده …!
باور کنید که امروز شنبه خوبی بود … چشم آبی رفت و خوبیه این شنبه،باهاش رفت. 🙁