خب هر كسي ميداند كه دولت آمريكا از آغاز هم با گشايش چنين دفتري در ايران، مشكل نداشت. حالا بايد پيگير پرسشهاي ديگري شد. مثل اين كه چه كساني در ساختار حكومتي جمهوري اسلامي با اين مساله موافقت كردهاند؟ هدفشان چه بوده؟ به راستي ميخواهند به اين دعواي سيساله خاتمه دهند يا هدف ديگري دارند؟ آن وقت مسالهي بحران هستهاي را چه ميكنند؟ و … .
شايد از همه مهمتر، پيگير اين مساله ميشدم كه آيا رهبر جمهوري اسلامي هم با تجديد روابط موافقست يا نه؟
اگر دولت محمود احمدينژاد بتواند به كمك هوشنگ اميراحمدي، اين گرفتاري سيساله را حل كند؛ گام بزرگي برداشته، چنان بزرگ كه چه بسا از همين حالا بشود گفت براي يك دورهي ديگر هم رييسجمهور خواهد بود. مهمتر از همه، نامش براي هميشه در تاريخ ميماند كه سنگي را از چاهي درآورد كه صد تا عاقل هم پيش از اين، نتوانسته بودند دربياورند.
از سوي ديگر، اميراحمدي هم بزرگترين پروژهي زندگياش را به سرانجامي در خور رسانده است. نام او هم بيگمان ماندگار ميشود. به هر حال، اميراحمدي در روزگاري سخن از تجديد روابط ميان دو كشور ايران و آمريكا به ميان آورد كه كمتر كسي را جرات سخن گفتن در اين باره بود. همه ميدانيم كه اميراحمدي نه فقط در واشنگتن كه در تهران و به دوران رياستجمهوري اكبر هاشمي رفسنجاني هم در گفتوگو با روزنامهها از ضرورت تجديد روابط ميان اين دو كشور گفت و گفت كه تا با آمريكا مسايلمان را حل نكنيم؛ نميتوانيم با جهان كنار بياييم و كشورمان را بسازيم.
البته باز هم بايد در لابهلاي اين گونه سخنان گشت و گشت تا ناگفتهها را شنيد. چه در تهران و چه در واشنگتن، كم نيستند كساني كه به خوبي ميدانند جمهوري اسلامي تا مسالهاش را با اسراييل حل نكند؛ نميتواند اميد به حل مساله با آمريكا ببندد. سخنان اسفنديار رحيممشايي، بهترين گواه اين ادعاست. پس بايد در انتظار نشت و ديد كه آيا كسي پيدا ميشود كه شوراي ايرانيان و اسراييليان را هم به راه اندازد و از تجديد رابطه ميان اين دو كشور سخن بگويد؟ و سرانجام به اين گرفتاري سيساله پاياني خوش بدهد؟ من كه اميدوارم.