سرخ پوست مغرور
نگاه انداخته به دور
به سوی اقیانوس
آنجا که شب تیره گفت مرا ببوس
روی تپه زیر کاکتوس
اسبهای وحشی نمیدانند رنگ افسوس
زرد سرخ یا قهوه ای
پدرانش گمشدند در این آشفتگی
سرخ پوست مغرور
خاکش افتاده به دور
چرا گرفتند خاکش
برای داشتن
رها کرد گرد وباد
برای بودن
داشتن یا بودن
انتخاب سرنوشت
حماسه را با نگاه خود سرشت
اورنگ Aout 2008