بشنو از من تو این سخنان تنگ که شد تنگ بر ما این سرای دِرَنگ
بعد ازآن حملهء پُر نهیب عرب کُل ایران تهی شد از اهورا و شد پُر ز رَب
همی گشت بر ما سالیانی دراز بشد از رنج و سختی جهان پُر نیاز
سراسر زمانه پُر از جنگ بود ز بیدادی دلها تُهی و پُر از دَرد بود
ز تاریخ کوتاه کُنم این بَیان که حرف دیگریست در این میان
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بیامَد از فَلَک انقلابی بروز تو گفتی که قلبها از اَمَل شُد پُر فروز
بشد رهبر انقلاب پیری کُهَن که هر کس بفرمانش و زِ مهرش سُخَن
همی مژده دادَش به مردم آنزمان که آزادی و دوستی کُنم بر شما من روان
ولی بین که زمانه بر ما چه خواست درآمد چو باد آن عَنانَش از دست راست
بپیچید بر سَرِ مردم آن لِگام چُمان و چَران شُد چون پَلنگان بکام
بِکُشت از نُخبگان ما در آن زندانِ مَخوف که از خون و بیداد آفتاب رفت در کُسوف
بعد از آن پیر، دیوان دِگر آمدند همه فریبنده و سَر پُر ز خون آمدند
بشُد ظلم پُر, از دست این دیوان نَر که حتی درختان قلم گشتند در آن بوم و بَر
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از آن بیداد اعراب گشت سالی هزار چو ضحاك شد بر این مُلک باری دگر شهریار
بپاخیزید مردم ایران زمین بِروبید مَرز و بوم, ازین خَشم و کین
که کَس نَکردَست بر آدمیزاد اینچنین ظلم و کشتار و بیداد بنام حَق و دین