مقاله اخیر اسماعیل نوری علا را در سایت گویا میخواندم. میگفت عربها با دین “قمری” خود آمدند و دین “خورشیدی” ایرانیان را بر انداختند. که ایرانیان تقویمشان خورشیدی بود چرا که همچون عربها از خورشید و تابش آن هراس نداشتند. که خورشید را میپرستیدند و آن را گرامی میداشتند. که دین ایرانیان “جهنم” نداشت و این مفهوم را عربها به زور به ما حقنه کردند.
نوری علا ادامه میداد که ایرانیان از ۱۴۰۰ سال پیش بین قمر و شمس سرگردان مانده اند. نه قمری قمری شده اند و نه شمسی شمسی. (جاهلهای قدیم تهران به این چنین حالتی “از کون گیجی” میگفتند.)
من نمیدانم فرمایشات جناب نوری علا تا چه حد به حقیقت نزدیک است. پس تکلیف میلیاردها مسیحی این دنیا چه میشود؟ آنها هم همین تقویم قمری ساخته و پرداخته سامیان را برداشتند و دین قمری آنها را هم با جان و دل پذیرفتند و ککشان هم نگزید. دچار دوگانگی هم نشدند. مستقیم از جنگل نشینی آمدند، شدند مسیحی و حالا کلیسا نساز کی بساز. حالا امامزده اختراع نکن کی بکن. حالا از خون و گوشت مسیح مصلوب نخور کی بخور. تازه، علاوه بر همه چیز، کرور کرور میروند به اقصا نقاط دنیا که دین خود را در میان ره گمگشتههای بودایی و هندو و مسلمان ترویج کنند.رویهمرفته گردنشان کلفت است و مزاجشان روبراه.
من فکر میکنم ما ایرانیان ریگی به کفش خودمان داریم و روا نیست دیگران را مقصر ناکامیهای خود بدانیم. سه دفعه در تاریخمان دچار بزرگی شدیم و هر سه دفعه خودمان خودمان را توسط خارجی شکست دادیم. اولی کورش و خاندانش بودند که بعد از چندی پیازشان کونه کرد و هلنیهای یونانی با یک فوت هپل هپوشان کردند. دومی ساسانیان بودند و اعراب، که معرف حضورتان هستند و احتیاج به توضیح نیست. سومی هم صفویه بودند که یک مشت افغان پیزوری چوب در استینشان کردند. در بین این سه دوره هم، بجز دوره اشکانیان – که معلوم نیست از چه قماشی بودند- برادران تورانی در سرزمین ما مشغول حال کردن بوده اند. عزتشان مستدام.
در اینجا قصد نتیجه گیری ندارم چرا که، از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، حوصلهام سر رفته.