تا به حال از خودتان پرسيدهايد که علت رخ دادن اين همه فجايع، نسلکشيها و جنگها چيست؟ مگر ممکن است که اين فجايع بدون همکاري ميليونها نفر از مردم يک جامعه به وقوع بيپوندند؟ مگر ميشود جنايات نازيها را در جنگ جهاني دوم تنها به هيتلر و سران نازي نسبت داد؟ آيا ممکن است که فقط صدام را عامل اين هم بدبختي و کشتارهايي دانست که در دوران زمامداري او در خاورميانه رخ دادند و نپرسيد که نقش مردم عراق دراين ميان چه بود؟ چه ميشود که افراد عادي جامعه آمريکا در ويتنام و ابوغريب به هيولا تبديل ميشوند؟
چنين سؤالي دغدغه فيلسوفها ونويسندگان و صاحبنظران زيادي بوده است. آنها هم از خود پرسيدهاند که چه ميشود که يک جامعه از خود بيخود ميشود و تحت شرايطي با اطاعت بيچون و چرا، کارها و اعمالي بر خلاف اخلاقيات خود انجام ميدهد.
شايد هيچ جامعهاي به اندازه جامعه آلمان در سالها و دهههاي پس از پايان جنگ جهاني دوم به دنبال يافتن پاسخي براي اين سؤال نبوده است. نويسندگان و روشنفکراني مثل هاينريش بل، گونتر گراس و اووه تيم در آثار خود بارها به اين مسئله اشاره کردهاند و خواستهاند با روايت داستان آنچه بر آلمانيهادر دوره تسلط نازيها رفت، تفسير خود را از قضيه بيان کنند. اما اين فقط فيلسوفها و نويسندگان نيستند که درگير يافتن پاسخ براي اين معماي لاينحل شدهاند، روانشناسان شايد صلاحيتدارترين دانشمندان براي بررسي اين موضوع باشند. در اين پستي، آزمايشي را شرح خواهم داد که در دهه ۶۰ ميلادي توسط استنلي ميلگرم -روانشناس اجتماعي مشهور- انجام شد و موسوم به آزمايش ميلگرم است.
آزمايش ميلگرم Milgram experiment
آزمايش ميلگرم، يک آزمايش روانشاسي اجتماعي است که توسط استنلي ميلگرم انجام شد. اين آزمايش براي اين طراحي شده بود که ميل شرکتکنندگان در آزمايش را به اطاعت از قدرت و انجام اعمالي بر خلاف تمايلات و اخلاقياتشان را بسنجد. نتايج اين آزمايش، نخستين بار سال ۱۹۶۳، در يک مجله روانشانسي چاپ شد و بعدا با جزئيات بيشتر در سال ۱۹۷۷ در کتابي با عنوان «اطاعت از صاحبان قدرت از منظر آزمايشي» Obedience to Authority: An Experimental View به چاپ رسيد.
اين آزمايش در جولاي سال ۱۹۶۱، درست سه ماه بعد از شروع دادگاه آيشمن -جنايتکار نازي- به انجام رسيد. ميلگرم ميخواست به اين سؤال بغرنج آن سالها پاسخ بدهد: آيا آيشمن و ميليونها آلماني ديگر تنها از دستورات پيروي ميکردند يا ميتوانيم آنها را همدست بدانيم؟ چگونه يک شهروند عادي تنها با اطاعت از دستورات مافوقش به موجودي متفاوت تبديل ميشود؟ نحوه انجام آزمايش به کساني که داوطلب آزمايش ميلگرم ميشدند، گفته ميشد که هدف از آزمايش، تحقيق در مود حافظه و يادگيري در شرايط متفاوت است و به آنها چيزي در مورد هدف واقعي آزمايش گفته نميشد.
هرشخص داوطلب به اتاقي برده ميشد که در آن فردي حضور داشت که خود را دانشمند محقق طرح جا ميزد، در اتاق ديگري که با يک ديوار حائل از آنها جدا ميشد، شخص ديگري بود (يادگيرنده) که تظاهر ميشد، شخصي است که آزمايشهاي مربوط به يادگيري بر روي او در حال انجام است. نحوه انجام تست به اين صورت بود که سوژه اصلي آزمايش بايد يک سري کلمات جفتي را از روي کاغذ ميخواند، مثلا: ديوار-پرنده، قرمز-ديروز، دانش-آب.
سپس سوژهآزمايش بايد حافظه يادگيرنده را با گفتن کلمه نخست هر جفت کلمه تست ميکرد و از يادگيرنده ميخواست که از بين ۴ گزينه، جفت صحيح را انتخاب کند. مثلا بعد از شنيدن کلمه دانش، بايد ميگفت: آب. در صورتي که يادگيرنده پاسخ نادرست ميداد، سوژه آزمايش موظف بود که با فشاردادن يک دکمه به يادگيرنده شوک الکتريکي وارد کند و اگر اشتباه يادگيرنده تکرار ميشد، سوژه ميبايست ۱۵ ولت بر شدت شوک ميافزود و اين کار را ادامه ميداد! البته در اين آزمايش واقعا خبري از شوک نبود! از قبل صداهاي نالهاي متناسب با هر درجه شوک، روي نوار ضبط شده بود و همزمان با هر شوکي که معلم ميداد، صدايي متناسب با درجه شوک پخش ميشد.
براي دراماتيک کردن اين آزمايش به سوژه قبل از آغاز آزمايش گفته ميشد که يادگيرنده ناراحتي قلبي دارد! در ضمن وقتي درجه شوک خيلي زياد ميشد، کسي که نقش يادگيرنده را بازي ميکرد بايد به ديوار حائل بين اتاق سوژه و خودش بايد ميکوبيد و در صورتي که افزايش درجه شوک ادامه مييافت، براي تظاهر به ناراحتي شديد فرد يادگيرنده، همه صداها قطع ميشد! پيداست که بسياري از شرکت کنندگان وقتي درجه شوک بالا ميرفت، نگران ميشدند.
بعضيها وقتي شوک به ۱۳۵ولت ميرسيد، کار را متوقف ميکردند و در مورد هدف آزمايش سؤال ميپرسيدند اما وقتي به آنها گفته ميشد که مسئوليتي متوجه آنها نخواهد شد، بيشترآنها به کارشان ادامه ميدادند! تعداد کمي هم وقتي صداي نالههاي يادگيرندهها را ميشنيدند، خنده عصبي ميکردند و علايم تنش از خود بروزميدادند.
اگرسوژهها ميخواستند دست از کار بکشند به آنها نظير اين جملات گفته ميشد: لطفا ادامه بدهيد – آزمايش به عدم توقف شما نياز داد – شما انتخاب ديگري نداريد و بايد ادامه بدهيد – کاملا ضروري است که ادامه بدهيد. با اين همه چنانچه با همه اين تاکيدات، باز هم سوژهها سعي در توقف کار داشتند، آزمايش متوقف ميشد. در غير اين صورت تا رسيدن ولتاژ به ۴۵۰ ولت آزمايش ادامه داده ميشد.
نتايج آزمايش ميلگرم قبل از انجام آزمايش، ميلگرم هم از دانشجويان سال بالايي ييل و هم از همکارانش نظرسنجي کرد و از آنها خواست که پيشبيني کنند، چند درصد افراد مورد آزمايش، به درجه شوکهاي بالا و خطرناک ميرسند، اکثريت افرادي که نظرشان خواسته شد، معتقد بودند که افراد بسيار کمي حاضر ميشوند، شوکهاي با درجه بالا بدهند. شايد شما هم اگر بار اول شرح چنين آزمايشي را ميشنيديد، نظر مشايهي ميداشتيد. اما در کمال تعجب ۲۶ نفر از ۴۰ نفر فرد مورد آزمايش يعني ۶۵ درصد سوژهها، به شوکهاي بالاي ۴۵۰ ولتي رسيدند! تنها يک شرکتکننده قبل از رسيدن درجه شوک به ۳۰۰ ولت آزمايش را متوقف کرد.
البته عده زيادي کار به صورت موقت متوقف کردند وحتي صحبت از برگرداندن مبلغي کردند که براي شرکت در آزمايش به آنها داده شده بود، اما عملا بيشتر آنها به کار خود ادامه دادند. شايد تصور کنيد که يک آزمايش چيزي را ثابت نميکند، اما بعدها ميلگرم اين آزمايش را در جاهاي ديگري با اندک تفاوتهايي انجام داد و به نتايج مشابهي رسيد. يک متاآناليز که توسط يک دانشمند همکار ميلگرم، انجام شد نشان داد که درصد افرادي که به شوکهاي درجه بالا رسيدند، تقريبا ثابت و در حد ۶۱ تا ۶۶ درصد است. نکته جانبي جالب ديگر در اين سري آزمايشات اين بود که هيچ يک از شرکتکنندگان، حتي آنهايي که آزمايش را ترک کردند، اصرار يا پيشنهادي بر موقوف شدن خود آزمايش مطرح نکردند و به علاوه هيچ يک اتاقشان را براي کنترل کردن سلامتي ياگيرنده ترک نکردند!
نتايج اين آزمايش بحث و جدلهاي بسياري را باعث شد، يک روزنامه نوشت که آزمايش ميلگرم نشان داد که چه خطراتي در کمين روي سياه طبيعت انسان است.
نقل از وبلاگ 1 پزشک
source : Shiraz University Alumni Club