در اندرون تو ای کلام مقدس؛
چه شعله ای زبانه می کشد
کز روشنای وی
دیبان پر هراس
پای در گریز نهاده؛
کفتاران
دل آورد با ندادهنده گان ترا
دیریست که ترکانده اند؟
شاید
تو آن خجسته کلامی
که دندان تیزکفتاران را کُو کرده است
و مساعدت گرگان
و طلسم روبهان را
بی شمائل و بور ساخته است.
براستی،
ترنم کدام جویباری
که جانداران زمینی
با امواج تو هر دم
در وجدی تازه می روند
و سر از پا ناشناس
در شعله می دوند
بی آنکه پروایی از سوزش وجودشان باشد؟
کُو : در کرمانجی به معنای کُند است.