آن خور که درون بیند، ماهش به جبین باشد
آن کس که ندیده ست آن، دائم به کمین باشد.
هر بامداد نو تا چهره نماید خوش
نقشی ز نقوش یک کلک گهرین باشد.
بیتاب رخ دلبر هر قطره و هر دریا
زینرو ز ازل جاری تا عهد نوین باشد.
کیخسرو و صد بیژن گم گشته ی این راهند
هنگام وصال، ای دل؛ پردخته زکین باشد.
هر یک به طریق خود مهر مه من جوید
گر راهی میدان و گر خانه نشین باشد.
او را نبود درکی از عرصه ی دلداری
تا غرقه ی چندیّ و زیر و زبرین باشد.
از نغمه ی هر مرغی صد درس وفا گیرد
شوریده دل عاشق کو نغمه گزین باشد.
ای نفس که نالیدی با خامه ی من امشب
پاداش نوای تو یک شعر وزین باشد.
شنبه پنجم بهمن ماه 1387
اتاوا