آقای پرزيدنت، خانم فرست ليدی…

      بيش از يک قرن از زمانی که در غرب می گفتند «پشت هر مرد بزرگی زن بزرگی  ايستاده» گذشته است و اکنون در اين سرزمين ها، و از جمله آمريکا، ديگر به راحتی می شود اين گفته را اين گونه تغيير داد که «همراه هر مرد بزرگی زن بزرگی هست» يا «همراه هر زن بزرگی مرد بزرگی هست». اينجا ديگر بزرگی و کوچکی برای زن و مرد يکسان است، پس  همراهی و همرايي هم نه به قوم و خويشی و زن و شوهری و وابستگی است و نه زن و مرد دارد. هر آن که دانا، و با هوش و عاقل است، چه زن و چه مرد، اگر با کسی باشد بر او اثری مستقيم خواهد گذاشت. گويي تنها در ايران ستمديده ی ما است که اين شعار به حدی نزول کرده که، گفته و نگفته، هنجار رسمی بر اين باور دور می زند که: «در پستوی خانه ی هر مرد “بزرگی” زن بدبخت و بی حقوق و زحمتکشی نشسته است!» و بيرون از خانه هم روابط زن و مرد از حد «خواهر» و «برادر» فراتر نمی رود.

      بگذريم. اين روزها صحنه ی سياست آمريکا بازتابنده ی درک نوين انسان از روابط اجتماعی دو جنس زن و مرد است. بدون هيچ پيش قضاوتی نسبت به  پرزيدنت جديد و به آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد، می بينيم که اوباما، مردی که  جهان را متوجه خود کرده و به نوعی جهان را تکان داده است، چندین زن برجسته  را به عنوان همراهان خودش در اداره ی امور بزرگترين کشور جهان انتخاب کرده است؛ زن هايي که هيچ کدام ذليل و زبون و توسری خور و مطيع نيستند؛ زن هايي که توانایی های گسترده شان را در امور مختلف نشان داده اند و با هوش، تحصيل کرده، دانا و با اراده اند.

      به طور قطع نگاه چنين مردی به زن نگاهی سنتی نيست. و چنين است که می بينيم ،سال ها قبل از آنکه او بتواند حتی به امکان رياست جمهوری اش بياندیشد، در کتابش، «روياهایی از پدرم»، از همسرش به عنوان يک دوست می نويسد، از او با صفت «شگفت انگيز» نام می برد، از او سپاسگزاری می کند، و خود را مديون او می داند که با «دانايي، صراحت و مهربانی خويش  مطالب او را خوانده و درباره ی آن نظر داده  و مشوق بهترين توانايي های او بوده است». اوباما در اين کتاب از صبوری و خانه داری و بچه داری و  شوهرداری همسرش نمی گويد بلکه از صفاتی سخن می راند که داشتنش برای مردان نيز لازم  و تحسين انگيز است.

      ميشل اوباما، يا زن اول آمريکا، مثل خيلی از زن های آمريکایی مستقل از همسرش نيز شناخته شده است. همه می دانند که او نه تنها کسی نيست که بشود توی دهنش زد و در پستوی خانه نشاندش، بلکه او می تواند و مجاز است که در ارتباط با مسايل مهم اجتماعی نظر دهد. و از آنجا که برای مردم آمريکا زن حتی از نظر مذهبی هم ديگر «نيمه و ضعيفه و بدبخت» نيست، آنقدر اهميت اجتماعی دارد که «کتاب مقدس» ی را که رييس جمهور دست بر آن می گذارد و سوگند می خورد در دست های او قرار می دهند و نه در دست های کشيش و حتی اسقف اعظم شان.

      در روزهای گذشته، من هم از ديدار شادمانی مردمانی که همه جا با غرور حضور داشتند و از برگزيده ی خود که در مراسم مختلف شرکت می کرد تا تاريخی ديگر را شروع کند، از ديدن همسر او که همه جا شانه به شانه و دست در دست او بود، و از ديدن زنان ديگری که هر کدام نقشی در گذشته و آينده اين سرزمين داشتند شادمان بودم. اما غمی بزرگ هم بهمراه اين شادی دلم را می فشرد؛ همان غمی که هر آمده از جامعه ای ديکتاتور زده در اين لحظات حس می کند. در آن لحظات نمی توانستم غمگين نباشم وقتی می ديدم که مردم سرزمين من و به خصوص زن ها از ساده ترين و طبيعی ترين حقوق خويش بی نصيب هستند، و از اين بابت فرق نمی کند که زن رييس جمهوری اسلامی باشند (که پس از چندين سال هنوز ما نتوانسته ايم جز يک چشم و بخشی از صورت او را ديده باشيم و کلامی از او بشنويم يا بخوانيم) يا زن آزاده و برزگ و دانا و با هوشی که ـ در تله ی مردانه ی حکومت اسلامی ـ اجازه ی راحت نفس کشيدن را هم ندارد. اين رنج کمی نيست.

      در يکی از اين شب ها، وقتی داشتم رقص زيبای زن و مردی را می ديدم که اکثريتی از يک ملت بزرگ آن ها را برای اداره سرزمين شان، انتخاب کرده اند، و به لحظه ای از زندگی شخصی دو انسان خيره بودم که راحت و انسانی و بی ترس از هر قضاوتی به آهنگ آرام موزيک می رقصيدند، به اين فکر کردم که اگر اين دو، در همين لحظه، در ايران بودند و با همين پز و لباس تن نما در ملاء عام می رقصيدند، چه اتفاقی می افتد؟ پاسخم روشن بود: به طور قطع، اگر زندان و تکفير نبود حداقل صد ضربه شلاق برای هر کدامشان بريده می شد.

      و همانجا دلم خواست به ميشل و براک اوباما بگويم: «اگرچه “ممکن است” که شما با سران چنين کشوری بر سر سلاح هسته ای به توافق برسيد اما “محال است” که در مورد حقوق بشر دست آوردی داشته باشيد؛ مگر اين که شما هم، مثل برخی از هموطنان ما، با تکيه بر نظريه ی «نسبيت فرهنگی»، اين تئوری سراسر تبعيض، معتقد باشيد دموکراسی و آزادی و حقوق بشر ما با شما متفاوت است. آنوقت يادتان باشد که به ما گفته ايد: “خانم ها، آقايان، شما لياقت برخورداری از اين دست آوردهای بزرگ بشری را نداريد”».

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!