این متن را یکی از دوستانم برایم ایمیل کرد که از خنده شدید مرا به گریه اورد،امیدوارم شما هم از خواندن این انشاء لذت ببرید.
انشائ زير را به روش دانش آموز کلاس دوم دبستان بخوانيد.
ما حيوانات را خيلي دوست داريم،
بابايمان هم همينطور.
ما هر روز در مورد حيوانات حرف ميزنيم ، بابايمان هم همينطور.
بابايمان هميشه وقتی با ما حرف
ميزند از حيوانات هم ياد ميکند،
مثلا امروز بابايمان دوبار به ما
گفت؛ تولهسگ
مگه تو مشق نداري که نشستي پاي
تلوزيون؟ و هر وقت ما پول ميخواهيم
ميگويد؛ کرهخر مگه من نشستم سر گنج؟
*چند روز پيشا وقتي ما با مامانمان و بابايمان ميرفتيم خون عمه زهره اينا يک تاکسي داشت ميزد به پيکان بابايمان. بابايمان هم که آن روي
سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوري گوساله؟
آقاهه هم گفت: کور باباته يابو، پياده ميشم
همچين ميزنمت که به خر بگي زن دايي, بابايمان هم گفت: برو بينيم بابا جوجه وعين قرقي پريد پايين ولي آقاهه از بابايمان خيلي گنده تر بود و
بابايمان رامثل سگ کتک زد.
بعدش مامانمان به بابايمان گفت؛ مگه کرم داري آخه؟ خرس گنده مجبوري عين خروس جنگي بپري به مردم؟
*ما تلوزيون را هم که خيلي حيوان نشان ميدهد دوست ميداريم،البته علي آقاشوهر خالهمان ميگويد که تلوزيون فقط شده راز بقا، قديما همش گربه و
کوسه نشون ميداد.
ما فکر ميکنيم که منظورعلي آقا کارتون پينوکيو باشه چون هم توش گربه نره داشت هم کوسه هم پينوکيو که دروغ ميگفت.
*فاميلهاي ما هم خيلي حيوانات را دوست دارند، پارسال در عروسي منوچهر پسرخاله مان که رفت قاطي مرغها، شوهر خالهمان دو تا گوسفند آورد
که ما با آنهاخيلي بازي کرديم ولي بعدش شوهر
خالهمان همان وسط سرشان را بريد!
ما اولش خيلي ترسيديم ولي بابايمان گفت چند تا عروسي برويم عادت ميکنيم، البته گوسفندها هم چيزي نگفتند و گذاشتند شوهر خالهمان سرشان را
ببرد، حتما دردشان نيامد.
*ما نتيجه ميگيريم که خيلي خوب شد که ما در ايران به دنيا آمديم تا بتونيم هرروز از اسم حيوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنیم.