شاید مرگ تو کافی است
تا دور از سکوت بی خیال نوشتن
در پاره های سرطان احساسات ویسکی درمانی شوم
از خط کشیهای خیابان می گذری و
روی سرعت خاطره ها می روی
من در بلندی ساختمانها کوچکترین
اما سنگین تر از آنها قدم می زنم
و روی شالوده ای متحرک
با زلزله ها می خندم
دستانت را بسوی من دراز نکن
من تنها قدم می زنم
افشین بابازاده