My poem a response to all the so called true-Persian pretenders
در پناه ستیزه برکشید ستم بر
آن که آفتاده زه ستیزه ستم پرور
زه بار خود باردار ابستنی
بر دیگران بارمکش آنچه که خود نخاهی پشت نکشی
تونیم پاره زاده زه بغا بوی
گر تو ستم بینی و ستمزدگی را نا ایرانی خانی
******
سراسیمه و پریشان آمدی به این خانه باستان تو
با این نگارپرده بسته ولی پدیدار چهره تو
از گپ تو دانم که حقیر اندک تو
تلخ نگاه من بر تیره روان تو
رفتی دست دراز و پرستاره درازدستان تو
از این خاک به آن خاک بازبیگانه رو تو
مرا بگو آی سرگردان از سرزمین کی ستی تو
—
با مایی و ما را نی جانی از آن پیدا نیهی تو
دانم که از ما نهی بر گو از آنه کی ستی تو