من از دیاری أم که شعر خداست
من از شهری أم که مستی صفاست
من از کشوریم که افتخارش خاطره ست
من از تباریم که صوابش گریه است
من از نسلیم که تشویشش سراب نیست
من از نژادیم که دوگانگی اجباراست
من از قبیله ام که بیحاصلی قضاست
من از خیابانیم که گدائی نارواست
من از فنا ناپذیران عمق تاریخم
برای کی از خود بیگانه گی یک معماست
اورنگ
Mars 2009