از بس از روز اول عید سبزی پلو ماهی و کوکو سبزی خوردم کم مونده بود نفسم بالا نیاد. امروز هم مادرم یک رشته پلوی بسیارخوشمزه درست کرده بود با کشمش ریز و خلال بادام و پیاز داغ مفصل با ته دیگ نون لواش. باز دوباره ماهی درسته و کوکو سبزی هم بود که لب نزدم. عوضش به بهانه اینکه رشته کار دستم بیاد هی رشته پلو نوش جان کردم با ترشی میوه ….تا به سرگیجه افتادم. خواهرزادم گفت که یقین کلسترول خونم بالا رفته و وقت دسر دست به بستنی اکبرمشتی یا باقلوا نزدم.
این روزها همش بفکر غذا هستم. دیروز رفتم به عیادت یک دوست عزیز بعد از عمل جراحیش. طفلک درد داشت و من میت لفش را چشیدم که مطمین بشم بیمارستانش مجحزه. میام اینجا میخونم ردواین ریوخا اردر داده با پنیر و اندکی گلابی. کنجکاوم بدونم چه جور پنیری؟ امیدوارم گلابیش معطر ولی زیادی رسیده نبوده…. خوندم شازده رسید به ترکیه و من اینجا منتظرم ببینم شرح میده که غذا چی خوردن؟ حتی اصغر…. جهانشاه در مورالیا تاکو خوک خورده بود و من میخوام بدونم سالسای تند میوه زد روش یا نه؟….بعد ازاده نوشته که خانوم مو ابی در ونکوور اش سن ژرمن و دو غذای دیگه سفارش داد. میخوام گوگل کنم اون چه اشیه دیگه. مجید هم که صحبت از باقالی پلو میکنه اینوقت شب….
تازه متوجه اعتیادم به غذا شدم و از این بابت از خودم لجم گرفته.
از همین امشب باید نشاسته جات از زندگیم حذف بشه تا عقلم بیاد سر جاش ببینم خورد وخوراک زیادی از حدم تلافی چه کمبودهایی را دارند میکنند؟
از فردا صبحهای زود دوباره با سگم میرم کوه ببینم اعتیادم به طبیعت پاک و معطر کی بر میگرده.
تا اطلاع ثانوی.
ماندا