به مسعود:
اقای عزیز، شما چپ و راست در موردد این اقای نور شعر
مینویسی که ثابت کنی ایشون دیوونه است،
منظورت چیه؟ اگه توجه میخوای، یک موضوع دیگه پیدا کن، چرا به پر و پای این و اون میچسبی؟
شعر مینویسی، که آقا بیاین همگی با هم صحبت کنین که مشکلاتتون حل
بشه، بعد با یک افترا کوچیک که نصیبت میشه، فوری قلم ور میداری و یک شعر با یک عنوان مستهجن و یک عکس مستهجن تر بر علیه اون کسی که به شما
تهمت زده مینیویسی؟
خیلی درد داره که آدم فحش و افترا بشنوه؟ خوب برادر، شما خودت هم داری
همین کار رو با نور میکنی، چطور انتظار داری که نور واکنش بهتر و انسانی
تری نشون بده؟
شما که خودت همش دم از محبت و صبر و شکیبایی و اتحاد میزنی، چطور خودت
با اولین ضربهٔ ناچیز، از کوره در میری و واکنش سریع و شنیع نشون میدی؟
این اقای نور دیگه همهٔ شماها رو ول کرده بود و رفته بود، چه خبرتونه
آنقدر چپ و راست در موردش شعر مینیویسی؟ فکر نمیکنی
اینهمه بد گویی و تمسخر و افترا، بدترین خصلتها رو در هر آدمی به وجود
میاره، و بدترین واکنشها رو بر میانگیزه؟
آقا جان، یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران.
این آقای نور اصلا با شما هیچ کاری نداشت، که شما خودت رو آوردی وسط و از خودت یک دشمن تراشیدی.
این همه افترا تو بلاگ قبلیت کم نبود، حالا دوباره شعر مینویسی که چرا ادعای پیغمبری میکنه؟
دلش میخواد هر ادعای بکنه، مگه شما وکیل و وصی مردم هستی؟
میدونی در سال چند هزار نفر در سراسر دنیا ادعای پیغمبری میکنن؟ اگر
نمیدونی، برو یک تحقیقی بکن. سوژه خوبی گیر میاری که تا آخر سال میتونی
واسه این سایت بنویسی، دوستات هم بخونن و به به چه چه کنن.
ولی نظر من اینه که بری دنبال یک کار آبرومندانه تر. برو در مورد یک
مساله اجتماعی تحقیق کن، یک چیز خوب بنویس.
فقط دلت رو خوش کردی که
در مورد این و اون شعر بگی. در مورد عید پاک شعر بگی، در حالی که هیچ
اطلاعی از منظور و نیت اصلی این روز پاک نداری.
میدونی چیه آقای عزیز؟
اقلاً اون آقا یک سوادی داره و با
اون اشخاصی هم که بهش کاری ندارن کاری نداره. تهمت و افترا بیجا میزنه،
فحش میده، که کار خوبی نیست.
ولی شما چطور؟