کاش میشد که هرروز خدا
جای رفتن سر کار
جای رفت و آمدنهای سریع و پر شتاب
جای حرف زدن با ایاب و ذهاب
جای ایستادن جلوی اینهٔ بی چشم و رو
جای خط چشم و ماتیک و مداد ابرو
جای قهوه خوردن و صبحانه بد اشتها
زندگیم در تو خلاصه میشد و این بچه ها
تیک تیک ساعت آسته میشد و بی انتها
همه چیز باز میایستاد از روش
قلبمون آهنگ میزد با طپش
کاش میشد که به جای جر و بحث
کنار آب روونی رفت نشست
کاش میشد که به هم زل زد و با هم خندید
به موهای همدیگه گل زد و بعد هم خوابید
کاش میشد که برای همدیگه فال گرفت
از لب بوم پرید و ناگهان بال گرفت
کاش میشد که هر روز خدا
جای بیدار شدن بوق سحر
جای ترک گرم آغوش تو و بالش پر
جای سر به سر گذاشتن با رئیس و مشتری
جای پول دادن و چک نوشتن خاک تو سری
جای ظرف شستن و گاهی هم لباس
جای گرد گیری و جارو جای دادن تقاص
میشد از صبح بوسه زد بر لب ها
یا که رقصید تو خیابون یا که بود سر به هوا
کاش میشد که هر روز خدا
جای ترس از خرج و مرجهای ثقیل هر ماه
بی هدف سکه بریزیم رو سر آدمها
کاش میشد که به جای پول نان را دادن
یا بغل کنیم فروشنده رو یا هم که ببوسیم او را
خدا جای غر زدن به جون بچه ها کاش میشد که هرروز
حرص خوردن عصبانی شدنا
خنده سر بدیم درون لحظهها
جشن بگیریم عشقو عمرو زندگی رو با کل و با هورا
کاش میشد که هر روز خدا
جای شاید ها، اگر ها، غبطه ها،ای کاش ها،
زندگیم در تو خلاصه میشد و این بچه ها…