برای میترا
ای سرای سینه ی من از دم گرم تو روشن
روی و لبخند لطیفت نوتر از گلهای گلشن
بی حضور پرتو تو؛ ای امید زندگانی
قلم و نغمه و دفتر همگی سرد و سترون
شور و شوق زندگانی شعله می کشد به قلبت
از سر صبح فوردین تا به زمهریر بهمن
چو تبسمی نمایی ابر غصه ها گریزد
گل خنده می شکوفد به دل و به کوی و برزن
تو بخند که شادمانی به خوش آمد دهانت
ز افق تا بیکرانه همچنان کشیده دامن
با همه حسن لطافت ز درشتی زمانه
تو چنان توان گرفتی که شدی چو کوه آهن
تو که اسطوره ی عشقی و بری نام منیژه
روز من بدون رویت تیره تر ز چاه بیژن
دوازدهم فروردین ماه 1388
اتاوا