خدا عزت بده که راستی راستی
تو از خستگیِ ما قدری کاستی
باور کن ما ازش خواستیم دو سه بار
که ای آقا بیا و دست بر دار
بیا مزدوریِ بیگانه بس کن
یه فکری هم به حال خار و خس کن
دیگه بازداشت نکن این دهخدا رو
چی کارش داری اون بنده خدا رو
به تاج و تختت ای میرزا قشمشم
که بر اورنگ شاهی داده ای لم
به فکر خانه باش و نان و آبی
ولش کن غربی و غربی مأبی
همه جشنای جلف قاطی پاتی
یه تک شلوارنمی شه واسه فاطی
مثالِ خسروِ پرویز هستی
به سبک او فرنگی می پرستی
یادت هست تا ریپورتر چیزی پرسید
تمام عرض و اندام تو لرزید
بهش گفتیم که شاه کودتایی
نه شاهنشه، که مزدور سیایی
بهش گفتیم که ساواک پاچه گیره
به دستور سیاچیها می میره
ندیدی چه جوری قانون شکستن
دلی در دولت فخیمه بستن
سریر و جقه ی شاهی که سهله
ز پشت مور تا ماهی که سهله
همه دادند به یاران فرنگی
کجا دیدی آقا اینقد زرنگی؟
شنیدی شعبان آقا شعر می گه؟
برای عاری از هر مهر میگه؟
می گن ایشون کمی هم شاعری کرد
راسی چیزی به غیر قلدری کرد؟
ولی کار ما از کارا گذشته
چی بگم من؟ شاید این سر نوشته
کسی نیست که بپرسه آخه اینجا
نمی شه حرفهایی زد پُر و بی جا
اگر سی حرمت خامه نبودی
چنانش می سرودم تک سرودی
که تا کاخ سفید گریان رود باز
ز اشک شه پرست باران شود باز
به دست و پای آقا بوش افتد
مگر که خونش از این جوش افتد
عجب شعری سروده ها ماشالله
به رنگ و ریخت شاههِ آره والله
چه عرضم خدمت تو ای برادر
که از کاخش ندیدیم حتی یک در
ما که خیری ندیدیم از شهنشاه
براش هورا کشیدیم گاه و بیگاه
دعا خواندیم برای ناز شستش
قسم خوردیم به یار پهلو دستش
هزاران بار “جاوید شاه” گفتیم
همیشه با دلی پر آه گفتیم
برای خودش و میرزا رضاخان
رژه ها رفته ایم آقا فراوان
همه از ترس بود جان برادر
اینا حرف مزخرف می دهند در
نمی ترسی سپاه دانش آمد؟
و بر تولید ما فرسایش آمد؟
خدا خیرت بده؛ حالا چی دیدی
اینها تازه همه ش هس روسفیدی
به فرموده ز کورش می زنند دم
به فرموده ز مذهب می کنند رم
به فرموده به سر تاج می گذارند
به فرموده به صندوق می سپارند
به فرموده، آقا، افشار طوسو
به فرموده دم صبح و خروسو
می دزدند و به قتلش می رسانند
گمان کردی که اینان هم کسانند؟
عروسکهای بازی را چی دیدی
به غیر از بعله قربانی شنیدی؟
ندیدی چه مزخرفها که می گفت
که از حضرت عباس حرف می شنفت؟
که می گفت یه دست غیب الهی
همیشه داده بود او را پناهی؟
ندید او دست پنهان فرنگی؟
ندید او ارتش و جتهای جنگی؟
نمی دید او حکومتهای زوری
مگر چشمای او داشت باباقوری؟
نمی دانم کسانی مثل عارف
که بودند صاحب ذوق ومعارف
چرا در داخل زندان بمیرند
و یا بیرون زندان گوشه گیرند
دیگه ذکری نیاور ازمیرزاده
ز دیگر شاعر گرد و آزاده
شنیدی مردم کرد از خراسان
به تبعیدگه شدند تا به سپاهان
از آن سو مردم پاک لرستان
باید کوچیده شن تا به خراسان
برای شرکت نفت انیران
باید قربانی شن مردم ایران
شنیدی از قدرقدرتی او؟
شنیدی از قوی شوکتی او؟
شنیدی شخص شاهنشه بزرگه؟
شنیدی صاحب عزمی سترگه؟
شنیدی آقا آنقدر که بزرگ بود
برای مردم ایران چو گرگ بود؟
شنیدی مردم ایران گرفت عید
روزی که آقا تشریف برد به تبعید؟
عزیز من از اون فحشها که داری
بکن بر جان چهری هم نثاری
بتاز بر او ز هر گوش و کناری
که تا ماتت کند با بردباری
تو خواهی دید که این تک مرده حلاج
نه گیرد رشوه؛ و نه می دهد باج
اگرخوش قلبی و گر بد زبانی
بده زان ناسزاهایی که دانی.
بیست و یکم اردیبهشت 1388
اتاوا