عزیزم، نوش کن نون و پنیری
ببین از چی داری ایراد می گیری
بساط انتخاباتو می دیدی
از اون بهتر نبود هیچ رو سفیدی
نمی دونی که صندوقهای آرا
چه طو اعجاز می کردند واسۀ ما
آقا، خربزه ای اگر می کاشتی
به هنگام درو جو بر می داشتی
اگه گاو و الاغ نگه می داشتی
به جایش جوجه کرکس ور می داشتی
خیارکی توی باغچت اگر بود
به عمل می آورد ده کامیون زود
اگرحسن توی صندوق می ذاشتی
بجایش ایرجی هم چشم داشتی
اگه رأی داده بودی توی گیلان
نماینده ت می آمد از سراوان
مهم نبود که آقا رو می شناختی
از اون اول تو این قمارو باختی
از این رو اونها که با هوش هستن
به صندوقهای رأی دخیل می بستن
تا از اعجاز صندوق بهره ور شن
رفیق پول شن و صاحب هنر شن
ولی حاجاتشون روا نمی شد
بختای بسته شون هم وا نمی شد
همیشه حاجت دشمن روا بود
بخت ما مثل قلباشون سیا بود
هر جا خانی بُد و خانزاده گان بود
جای ایشان میان پارلمان بود
هر کی خائن و رند و جیزه خوار بود
یه جورایی سرش توی درباربود
آقا، سالهای سال می گذشت تو مجلس
که آقایان دکتر و مهندس
لبی از لب نمی دادند تکانی
تو گویشان نبود اصلا زبانی
اونکه گلوش پیش بیگانه گیر بود
یا که با پول بیگانه اجیر بود
یا هم بیعرضه و هم سر به زیر بود
جایش نزدیکای نخست وزیر بود
خلاصه، با کلامی و دو غازی
به زور کلک و دودوزه بازی
به ضرب سرباز و ساواکی بازی
با مشروطه همیشه کرد بازی
می گفت مردم ما را چه نیازی
به دمکراسی و قانون بازی
می گفت رشدی نکرده است ملت
سزاوارش بود فقر و مذلت
ولی تو بوق می گفت که زرنگید
و صاحب هنر رنگ رنگید
ولی با اینهمه، گیج و ملنگید
نه که هم کاسه ی خلق فرنگید
دم از دروازه ای بزرگ می زد
دمی از لحظه ای سترگ می زد
که پشت اون تمدنی قایم بود
نه جای ما، نه جای مش قاسم بود
اینا ارتجاع سرخ و سیا بود
مثل بیماری و مثل وبا بود
با د.د.ت. و سم امریکایی
باید از بینشون می برد یه جایی
می گفتش: بَه چقد هوشیار هستید
ببینید چقدر بیدار هستید
ببینید چه قدر شه دوست هستید
چنان خدایگانش می پرستید
ببینید مهر شاه پیش از وطن شد
هر کی چیز دیگه گفت سو ظن شد
نمی دانم چرا مردم دنیا
که پیشرفته ترم بودند از ما
مزایای علوم رو هم می رُفتند
دل صد آسمان رو می شکُفتند
چرا مانند ما با هوش نبودند
ز مهر شاهکی مدهوش نبودند
ببینید چه قدر آزاد هستید
عرق خوش می خورید و شاد هستید
شما شادی کنید، ما پادشاهی
به شما چه که غرقیم در تباهی
ما که رستم صفت سوار رخشیم
به شما چه که استان هم می بخشیم
به شما چی که شهدخت این چنینه
کریمپور رو می سوزونه ز کینه
عاقل که با سیاست کار نداره
توی سوراخ مار دست نمی ذاره
کثیفه آقاجون جنس سیاست
سیاست که نمیشناسه کیاست
بذارید این خر لنگو برونیم
بذارید در سیاست ما بمونیم
آلوده هیچ نشید به ان نجاست
هی از ما نخواهید سهمی ز قدرت
خرداد 1388
اتاوا