بامدادا؛ رخ نما تا روی زیبا بینمت
چون رخ خورشید و مه رند و فریبا بینمت
قامت افرازی نما بر دشت و بر پهنای کوه
تا میان سنبلستان راست بالا بینمت
پرتوی سیمین فشان بر دامن دیجور من
تا درون سینه ام چون مه پریسا بینمت
گفته بودندم جهان یک جلوه از دندان اوست
تا بن دندان ازین رو عالم آرا بینمت
ذره ها تا کهکشان بی تاب لبخند تو اند
جمله شیدای تواند آنسان که شیدا بینمت
آفتاب آمد ز مشرق؛ آینه، آن سو نگر
تا زلال روشنی بی گَرد رؤیا بینمت
ای خنک آن دم که چهری از میانه ورجَهَد
تا برون از پرده ی خود نیک و یکتا بینمت.
راست بالا : سرو
هفتم خردادماه 1388
اتاوا