من که همبازی و یار بلیسم
رفیق تاج و تخت انگلیسم
گهی از روی فرصت راست می رم
سراغ شخص جی اف کی می گیرم
اندکی بعد از آن جنگ جهانی
که غربیها نمودند خونفشانی
ز میلیون مردم بیجان و کشته
درست کردند هزاران تل و پشته
انگلیس به امریکایی باج می داد
بخشی از ملکشو حراج می داد
آره، آیزنهاور بعد از ترومن
به من گفتش کودتایی کنم من
باید ساقط کنم دولت ملی
که ملی بودنش نبود سجلی
فکری به مردم بدبخت می کرد
ره و رسم چپاول سخت می کرد
چه تحریمها گذاشتند سر راهش
آقا، چاقوکشی کردند برایش
برایش ژست جنگی هم گرفتند
یه دادگاه فرنگی هم گرفتند
با آن کابینه ی احمد قوامش
قیام سی تیر و قتل عامش
دیگه جایی واسه اِعراب نمونده
ابزاری دیگر از ارعاب نمونده
همه را آزمودی گاه و بیگاه
مارشال لا آوردی سر بزنگاه
نه ایران فهمی و نه خلق ایران
انتقامها کشیدی از دلیران
چرا زندانی کردی شاملو را؟
چرا آورده بودی بازجو را؟
با تیمور بختیار هم خوش نشستی
تا اینکه دستاشو ازپشت بستی
با ترفند و به زور روسیاهی
برای روستاها بردی تباهی
بگفتیشان نباشید، نفت داریم
اگر هشت رو ببازیم، هفت داریم
ادعا کرده ای میهن پرستی
ولی با دشمن میهن نشستی
چوقدرت مزه کرد زیر زبانش
دیگه پیدا شد امیال نهانش
کسی را که دگراندیش می دید
یا در زندان ساواک بود، یا تبعید
پول نقتی که باد آورده بودش
میان دوستانش می نمود پخش
سهمی از آن رفیق سادات می برد
یه میلیاردی از اونو اون بابا خورد
تا شاید صلحی اندازد سر راه
به خط اختلاف رو کرده بود شاه
رفیق راه او سادات دلکش
که در مصرش نبودی یک نفس کش
سوار کشتی این ناخدا شد
زهم پیمانی و اعراب جدا شد
سخن از مصر راند و ز سینا
فراموشش شد آن “فتحا مبینا”
خلاصه، با تدابیر شهانه
به کمپ دیوید آقا گردید روانه