نازنینا؛ کار ما بگذشته از تدبیرها.
نوجوانی کی بزاید از بطون پیرها؟
ما در این وادی چنان گرگی گرسنه می دویم.
این کجا فهمی کند اندیشه های سیرها؟
بامدادی آید و بختی خجسته؛ ای رفیق.
گرچه بر ما رفته است تاراج بس شبگیرها.
چون کتاب راه بازاست پیش روی ما کنون،
ما چه حظی می بریم از رونق تفسیرها؟
در هوای خواب آن زیبای عالم سرخوشیم.
کی دلی را می سپاریم در کف تعبیرها؟
ناخدای بحر ژرفیم و معانی صید ما،
ما کجا صیدی شویم در دام این نخجیرها؟
با دم گرمی توان تسخیر دلها کرد باز
فتح دلها کی توانند قبضۀ شمشیرها؟
بیست و هفتم خردادماه 1388
اتاوا