بایست برای مردم کار کرد.
نمیدانم چرا اشخاصی که به قدرت میرسند یک سره خود را فراموش میکنند و اگر تا دیروز محکوم و فلک زده بوده اند حالا که دستشان به دم گاوی بند شده و دارای قدرت و شکوه شده اند بجان همراهان خود افتاده و آنان را قلع و قمع میکنند. ملت ایران که زیر فشار طبقه مرفه ساسانیان بود و از ظلم و بیداد آنان در رنج و عذاب با شنیدن آوای آسمانی عربان مسلمان شیفته برابری و برادری آنان شد و خواست که از بیداد سران ساسانی خلاص شود. ثروتمندان ساسانی که برای خوش گذارنیهایشان سرمایه اندک زحمت کشان را میربویند و به ساختن قصرهای افسانه ای میپردازند و غرق در شادی و سرور میشوند و محرومان جامعه را یکسره تنها میگذارند خود گور خویشتن خویش را کندند. و دیدیم که چطور تاج کیانی را بدست عربان دادند. و تابع آنان شدند. با وجود خلفای خوب و صالح راشدین شاید ایرانیان محروم کمی آسایس پیدا کردند ولی با روی کار آمدن بنی امیه این خلفا دمار از روزگار ایرانیان کشیدند.
کتاب دو قرن سکوت آقای زرین کوب پر از مطالبی در این مورد است. ایرانیان دیدند که روزگارشان بمراتب بدتر از دوره ساسانیان شده است. آنان این بار مورد ظلم دو باره واقع شده اند. هم بعنوان عجم و غیر عرب تحقیر میشوند و هم بایست مالیاتهای سنگین بپردازند تا خلفای بنی امیه و بنی عباس در دمشق و بغداد به عیش و عشرت بپردازند. یک وقت بخود آمدند و دیدند که چه کلاهی بسرشان رفته است. باحتمال زیاد نه بیشتر خلفای اموی و عباسی به دین و مذهب متعقد نبودند و از مذهب و دین بعنوان حربه و وسیله ای برای رسیدن به قدرت و شکوت و عیش و نوش سو استفاده میکردند و شب ها را در دامان زنان نازنین و زیبا روی به بامداد میرساندند و به افراط در عیش و نوش و خوشی و سرمستی عادت کرده بودند. آنان بدتر از شاهان ساسانی اموال مردم بینوا را غارت میکردند و به عنوان مالیات و جزیه انسانهای فقیر را لخت میکردند و با اموال بدست آمده به خوشی و لذت میپرداختند.
متاسفانه قیام های سران ایرانی هم بیشر برای حفظ منافع شخصی بوده است نه برای رهایی انسانهای در بند اسارت اعراب. و خلفای زیرک عباسی و یا اموی هم با حفظ موقعیت خود سرداران ایرانی را بجان هم انداخته بودند و با ضیعف کردن آنان همه را در قید اسارت خود در میآوردند.
ولی حالا ببینیم که آنان کجا رفتند آن همه ثروت و مکنت را چه کردند. آیا یک نشان خوب از آنان در تاریخ مانده است. سرنوشت همه غارتگران و چپاولگران این است. یکی قوی تر میاید و او را نابود میکند. وزیر های خاین به مردم به دست خلیفه کشته میشدند و اموالشان مصادره میشد و حتی خود خلفا هم بدست دیگران سرنگون میشدند. و هیچ نام نیکی از آنان به یادگار نمانده است.
ما همه فرزندان مرگ هستیم دیر و یا زود بایست به مرگ تسلیم شد. هیتلر با آن همه قدرت و خشونت کارش بکجا کشید. خودش و یا یکی از سربازانش گلوله ای در مغز وی جای داد و بعد هم جسدش را سوزاندند. آن همه شکوه و عظمت و آن همه سرباز و افسر و امیرش چه شدند که ساعت ها از آنان سان میدید.
آقایان غارتگر به اطراف خود نگاه کنید صدام با آن همه نیروی نظامی که میلیونها جوان ایرانی و عراقی را بخاک و خون کشید عاقبتش چه شد. مثل یک موش از سوراخی که پنهان شده بود بیرون کشیده شد و یک سرباز خارجی او را دستگیر و بعد از یک دادگاه مثل یک قاتل پست فطرت اعدامش میکنند. امپراتور روسیه چه شد؟ خود و خانواده اش در یک اتاق در منطقه ای بد سکونت داده شدند. سربازی جوان به صورت امپراتور روسیه کشیده ای دردناک میزند و او را جلوی همسر و خانواده اش مثل یک سگ تحقیر میکنند و بعد هم همه خانواده سلطنتی را به رگبار گلوله میبندند.
امپراتور حبشه چه شد؟ شما دیدید که تمامی مردان و زنان قدرتمند و ثروتمند روزی به صورت زشتی تحقیر میشوند و معدوم میگردند. آنانی که برای حرص و شهوت و غارت مردم زندگی کرده اند عاقبت خوبی نداشته اند. دزدیدن اموال دیگران و چشم طمع داشتن به ثروت و زیبایی دیگران و نابود کردن آنان از راههای غیر انسانی کاری خوب و مطلوب نمیباشد.
ببینید که نام مولوی و سعدی هنوز هم چون خورشید میدرخشد ولی آیا نامی از کسانیکه مولوی و فردوسی را آزار دادند وجود دارد؟ سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز مرده آنست که نامش به نکویی نبرند.
بیایید که این دو روزه زندگی را با دوستی و مهربان بسر ببریم و در قید آزار دیگران نباشیم. دنیا نیارزد که پریشان کنی دلی. برای نسل جوان زندگی بهتری بسازیم. تا آنان بتوانند با خدمت گرفتن از عقل و دانش خویش برای خود و دیگران فرداهایی بهتر بسازند. رسد آدمی بجایی که جز خدای نبیند. نظر کن که چه مقامی است نشان آدمیت. داشتن تساهل و گوش کردن به افکار دیگران را به فرزندان خود آموزش دهیم زیرا خوب و بد مطلق در جهان وجود ندارد و هر چه که هست نسبی است.
اگر جوانان کار و تحصیل و امکان ادامه راه سازندگی داشته باشند مسلم است که به افیون و مواد مخدر پناه نخواهند برد. داشتن امکانات برای همه و بکار گیری همه نیروها برای خدمت به کشور راهی واقعی است. کنار گذاردن مردم به بهانه های گوناگون راهی زشت و نازیبا است.
فرد گرایی و تعصب های کور و نداشتن علم و معرفت راهی کج و بد میباشد. آنانی که به مال و ناموس مردم تجاوز میکنند هم در این دنیا و هم در آن دنیا انتفام کار های زشت خود را پس خواهند داد.
بایست فکر کنیم که همه کودکان فرزندان ما هستند همه مردم برادران و خواهران ما هستند به کمک هم برویم. بی تفاوتی و خشونت و ظلم را کنار بگذاریم و با هم با دوستی و شادی زندگی کنیم. گفتار حضرت مسیح را که گفت دیگران را همانطور دوست بدارید که من شما را دوست داشتم. یا حضرت محمد که گوید با دیگران چون دوستان و برادران خود رفتار کنید. حق را ضایع نکنید. همه شما گلبرگ های یک گل هستید همدیگر را دوست بدارید.
ظلم و بیداد را یکسره ریشه کن کنید تا خود و فرزندانتان در آسایش بسر ببرند. یک قاضی همیشه که قاضی نیست بایست طوری قضاوت کند که بعدها قضات دیگر در باره او خوب قضاوت کنند و نه اینکه اورا محکوم نمایند.
به مردم و آرایشان احترام بگذارید تا به رای و آرای شما هم احترام بگذارند. دزدی هیزی و بی عدالتی کاری خوب نیست آنها را انجام ندهید. البته تبلیغات امروزه همه چیز را ممکن است وارانه نشان بدهد. و دیکتاتور های حافظ منافع غارتگران برای رضای دزدان ممکن است مردم بیگناه را بخاک و خون بکشند. ولی ای غارتگران اینکارها درست نیست شاید خود شما هم روزی از تخت قدرت به زیر کشیده شوید. مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی در افتی بپایش چو مور.
خواندن حافظ سعدی مولوی و قران و انجیل بشما نیروی انسان دوستی خواهد داد. نویسندگانی هم چون ویکتور هوگو و بالزاک درد های مردم بینوا و خوش خیال را نگاشته اند. اینها افسانه و داستان نیست حقایق زندگی است که به زبان داستان تعریف شده است.
از ظلم و فساد دوری کنید که ممکن است این دام برای سمتکاران هم گذاشته شود. بگذارید که بگویند که فلانی خوب بود نه فاسد. احترام به دیگران و حفظ جان و ناموس دیگران برای همه افراد است که شما هم شامل آن خواهید شد. آن دستی که ریاست جمهوری مقتدری مثل صدام را به پای چوبه دار میبرد میتواند ظالمان دیگر را هم نابود کند.