جان به لب آمد، رفیقان، موقف جانان کجاست؟
طاقت دردم تبه شد؛ جرعه ای درمان کجاست؟
تشنه لب، آسیمه سر تا دشت حیرت رفته ایم
پس چه شد آن “آب حیوان”؟ منزل سامان کجاست؟
ای قوی پیمان که دل بر عهد دوران بسته ای؛
بر وفاداران چه آمد؟ نامۀ پیمان کجاست؟
لحظه ای احوال و روز نامداران باز جوی
حاکم انشان که بود؟ و حکم جاویدان کجاست؟
بامداد آورده سر؛ گلبانگ مرغان هم رسید؛
از چه رو پرسی کنون آن بلبل بستان کجاست؟
اندک اندک خوش پیامی می رسد بر بال نور
گرچه چشمانم ندیده است “پیک مشتاقان” کجاست.
چهری؛ این غمخانه را چون کُند و زندان خوانده ای
تو خود اندر بند خویشی، جان من؛ زندان کجاست.
یازدهم تیر ماه 1388
اتاوا