میخواست عاشق باشد
شاد باشد
مثل اطلسیها ی رنگ،
مثل اقاقی ها،
ول کند
گاه و بیگاه
برگهایش را
مست و بیخیال
بر پهنه ی خیس خاک.
مثل لاله ها
که داستانشان را
مرغان مهاجر
شباهنگام
با او زمزمه کرده بودند.
لاله هایی که سرخ بودند
بی آنکه
پیکر بیجان بی گناهی بر خاک افتاده باشد.
سرخ بودند
فقط برای زیبا زیستن.
میخواست زیبا زیستن را تجربه کند
در این خارستان سرد
ریشه در خاکی پر حاصل!
اما بر خاک
بیرحمانه افتاد
این ٔگل
که داشت زیبا میرویید.
تنها میخواست آزاد زیستن را تجربه کند
مثل لاله ها
مثل اقاقی ها
مثل اطلسی ها
مثل گلهای رنگ وارنگ باغ سبز قریههای دور!
غیاثپور تیرماه ۱۳۸۸