In response to Nazy Kaviani’s Iran: A Reflection
آواز سوز ناک
همه میدانند
که شادی و لبخند ….
را در تابوت گذاشتند
و عزیزان را به خاکسپاریش دعوت میکنند.
همه میدانند
که سر سبزی ازجنس بهار بود،
و با خود اواز پیوند را به ارمغان میاورد …
و در دل شور و هیجان عاشق شدن،
پروانه به گل را وعده میداد.
نمیدانم، ایا همه میدانند،
که چرا اوازهای سر سبز خاگ مادریم سوز ناک شده؟
سالهاست، عاجزانه و دلگیر،
غم یوسف گم گشته را میخورم،
و در انتظارش فال حافظ میگیرم،
حافظ؛
مگر وعده نداده بودی که او از کنعان باز میگردد؟
پس، این کنعان ناکجا اباد، کجاست ؟
من هنوز منتظرم، و باز منتظر خواهم ماند،
حتی با نفسهای بریده،
من از درد کشیدن مردمم،
درد میکشم!
و شوری نم چشمم،
پوستم را ناسور کرده،
ولی، من باز منتظر خواهم ماند.
ایا همه میدانند؛
که چرا اوازهای سر سبز خاگ مادریم سوز ناک شده؟
٠٩/١٤/٠٧
مورچه