در باب نظام جمهوری یا اسلامی ایران

نظام در خود متناقض جمهوری اسلامی ایران دچار شدیدترین بحران هویتی خود در طول حیات سی‌ساله‌اش شده است. این نظام بر اساس تلفیق دو مفهوم متناقض «جمهوریت» مبتنی بر رأی و انتخاب جمهور مردم و «اسلامیت» كه حاكمیت را از آن خدا و «نمایندگان» او بر روی‌ زمین می‌داند شكل گرفته است. تناقض این مفاهیم در قانون اساسی این نظام جابجا متبلور است. علاوه بر این، تأكید بر این مفاهیم متناقض در مواضع و گفتارهای مراجع این نظام و به خصوص آیت‌الله خمینی فراوان دیده می‌شود. دو گفته مشهور او، یعنی «میزان، رأی ملت است»، و این كه اگر مصلحت نظام اقتضا كند می‌توان (نه فقط رأی مردم و بلكه) حتا اصول دین را هم تعطیل كرد، از نمونه‌های آشكار آن است. این تركیب متناقض البته پایدار نبود و روزی خواه ناخواه از درون ترك بر می‌داشت. و ترك امروز پیش آمده است. اكنون جمهوری اسلامی در برابر فشار موج سبز از درون در حال تركیدن است. این تركش یك بحران هویت نیز پیش آورده است: بحرانی كه در تأكید بر جمهوریت یا اسلامیت به عنوان ركن اصلی نظام تجلی یافته است.

اختلاف عمیقی كه در بین نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی پیش آمده بر محور این دو پایه متناقض نظام شكل گرفته است. در یك سو، كسانی هستند كه به دفاع از رأی مردم (البته رأیی كه در قالب نظارت استصوابی گرفته شده است) برخاسته‌اند و بر جمهوریت نظام تأكید می‌كنند. در سوی ‌دیگر، نهادهای وابسته به ولی‌ فقیه قرار گرفته‌اند كه نظر شخص او را بر رأی جمهور مردم مقدم می‌شناسند. هر دو سوی این نزاع، حفظ «جمهوری اسلامی» را وظیفه خود می‌دانند و آن را هدف یا انگیزه اصلی خود بر می‌شمارند. ولی به روشنی، آنان دو مفهوم كاملا متمایز از این عبارت را اراده می‌كنند – دو مفهومی كه كاملا در برابر هم قرار گرفته و یك‌دیگر را نفی می‌كنند. به عبارت دیگر، ما اكنون نه یك و بلكه دو «جمهوری اسلامی» داریم و یا در حال حاضر نه از جمهوری اسلامی و بلكه از نظام جمهوری یا اسلامی ایران باید یاد كرد.

حفظ دو خصوصیت متناقض جمهوری اسلامی در طول سی سال گذشته یكی از موفقیت‌های سردمداران این نظام بوده است. این موفقیت البته به كمك دو عامل سركوب سیاسی و تحمیق مذهبی میسر شده است. در طول این مدت و به خصوص در یكی دو دهه اخیر، به دلیل تغییرات دموگرافیك و آموزشی و تحولات جهانی در عالم سیاست و فنآوری‌های ارتباطات، كاربری دو عامل یادشده به تدریج كاهش یافته است. تناقض درونی نظام جمهوری اسلامی برای نسل جوان شهری و دانش‌آموخته امروز بیش از هر زمان دیگر برملا شده است. پیدایش جنبش اصلاحی در دهه هفتاد یكی از ثمرات این تحولات داخلی و جهانی بود. این حركت كه نطفه‌های «جمهوریت» را در خود داشت با ضد حمله جناح «اسلامی» رژیم به عقب رانده شد. واكنش مردم و به خصوص نسل جوان در برابر این ضد حمله جناح اسلامی و عقب‌نشینی اصلاح‌طلبان، تنها گذاشتن نظام و دوری تدریجی از صندوق‌های رأی بود. این پدیده، كنشگران نظام (به شمول هر دو جناح) را بر آن داشت تا در آستانه رأی‌گیری دوره دهم ریاست جمهوری، برای كشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی بر جمهوریت نظام تأكید ورزند. اصلاح‌طلبان با این نیت كه قدرت از دست رفته خود را بازپس گیرند، و طرف‌داران ولی فقیه با این نقشه كه رأی مردم را به نفع خود مصادره كنند.

نتیجه را همه می‌دانیم. مردمی كه به پای صندوق‌های رأی رفته بودند در برابر مصادره ناشیانه و فاحش آرای خود به خیابان‌ها ریختند و نقشه جناح ولی فقیه رژیم را نقش بر آب كردند. اصلاح‌طلبان كه رودست خورده بودند از این حركت خودجوش و بی‌سابقه مردم قوت قلب گرفتند و به دفاع از جمهوریت نظام برخاستند. دو جبهه كاملا متمایز در درون حاكمیت شكل گرفت، و دو شخصیت درجه اول كشور یعنی خامنه‌ای و رفسنجانی در این دو جبهه در برابر هم قرار گرفتند. اختلافات و كشمكش‌های شخصی و سابقه‌دار افراد با یكدیگر نیز (رفسنجانی در برابر احمدی‌نژاد، موسوی در برابر خامنه‌ای) به تعمیق این جبهه‌بندی كمك كرد. جبهه جمهوریت مردم را در كنار خود داشت كه با شجاعت تمام به خیابان‌ها آمده بودند و ضربات سركوب رژیم را تحمل می‌كردند. و جنهه اسلامیت ارگان‌های مختلف نظامی و امنیتی و قضایی را در اختیار داشت و به اتكای آن‌ها به سركوب مردم پرداخت. اگر نیروی مردم در این میان نبود، بدون تردید یك‌بار دیگر این اختلاف‌ها با «ریش‌سفیدی» و یا فشارها و تهدید‌های پنهانی حل و فصل می‌شد و شكاف برخاسته از تناقض درونی این نظام (به طور قطع، به نفع جناح ولی فقیه) «ترمیم» می‌گردید. ولی حركت مردم و جنبش سبز نه فقط از این كار مانع شد و بلكه این شكاف را به سرعت عمیق‌تر كرد.

اكنون صف‌بندی دو جناح در برابر هم بیش از هر زمان صریح‌تر و قاطع‌تر شده است. آقای خامنه‌ای مرتبا از جناح مقابل می‌خواهد كه به گفته وحكم او تن دهند و «دشمن» را تقویت نكنند. آقای رفسنجانی تلویحا او را به غصب مقام و عدول از «عدالت» متهم می‌كند. خامنه‌ای انتخابات را پایان یافته تلقی می‌كند، و آقای خاتمی از همه‌پرسی سخن می‌گوید. نه احمدی‌نژاد در نماز جمعه رفسنجانی شركت می‌كند و نه رفسنجانی و كروبی و خاتمی و موسوی در نماز جمعه خامنه‌ای یا سخنرانی او در روز مبعث. و این جبهه‌بندی البته از سطح كنشگران سیاسی فراتر رفته است، و هر یك از دو جناح عناصر قدرتمندی را در بین روحانیان و سایر نیروهای مرجع در جامعه نیز به خود جلب كرده‌اند. اكنون برای اولین بار در طول حیات جمهوری اسلامی است كه رییس جمهور نظام از سوی بخش عمده‌ای از روحانیان عالی‌رتبه طرد می‌شود و یا شخصیت‌های برجسته نظام در گفتارهای خود نه فقط از رهبر نظام تجلیل نمی‌كنند و بلكه به انتقاد تلویحی از او نیز پرداخته‌اند.

آن چه كه البته این دو جبهه را به هم ربط می‌دهد خواست صمیمانه هر دو آن‌ها برای حفظ نظام جمهوری اسلامی است. هر دو این جبهه می‌دانند كه آینده جمهوری اسلامی در خطر است، منتها هر یك برای دفع این خطر راهبردهای خود را دارند. جناح ولی فقیه كه می‌پندارد این خطر از خارج كشور متوجه آن است، و مردم ممكن است «فریب» تبلیغات خارجیان را بخورند به هر بهایی در صدد آن است كه كنترل كار را در دست بگیرد و نگذارد حكومت از طریق آرای مردم «فریب خورده» به دست نااهلان بیفتد. جناح اصلاح‌طلب كه واقع‌بین‌تر است و اثرات مخرب حاكمیت مذهبی را بر اعتقادات دینی و وفاداری مردم به نظام اسلامی دیده است خطر را درونی می‌داند و به دنبال آن است كه با تكیه بر رأی مردم یك جمهوری اسلامی با «چهره‌ای انسانی» به آنان عرضه كند. دو راهبرد كاملا متمایز و متنافر، برای یك هدف مشترك (حفظ نظام) – هدفی كه با گسترش حركت آزادیخواهانه مردم ایران روز به روز دورتر و دسترسی به آن ‌نایاب‌تر می‌نماید. بی‌جهت نسیت كه هر دو جناح از خطر فروپاشی نظام یا «بازندگی همه» سردمداران نظام سخن می‌گویند.

در این میان، حركت آزادیخواهانه مردم ایران كه در جنبش سبز تجلی یافته است روز به روز گسترش می‌یابد و عمیق‌تر می‌شود. این حركت با استقامت و گسترش خود به عناصر جناح اصلاح‌طلب قوت قلب می‌دهد تا در برابر تهدیدات ولی فقیه ایستادگی كنند و با این جنبش همراه شوند. متقابلا همراهی این عناصر و به خصوص آقایان خاتمی، رفسنجانی، كروبی و موسوی با این جنبش شكاف درون حاكمیت را عمیق‌تر می‌كند و تناقض درونی جمهوری اسلامی را بیش از پیش برای توده‌های مردم برملا می‌سازد. به این دلایل باید از همراهی این عناصر با جنبش سبز استقبال كرد و از ایستادگی آنان در برابر ولی فقیه حمایت نمود. شعارهای «حمایتت می‌كنیم هاشمی» كه در نماز جمعه این هفته در خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران طنین انداخت، هم چون شعارهای دیگری كه در هفته‌های اخیر در حمایت از خاتمی، كروبی و موسوی داده شده، نشان دهنده آن است كه مردم از هر عنصر حاكمیت كه با خواست آنان همآهنگی نشان دهد، صرف نظر از گذشته دور یا نزدیك او استقبال می‌كنند. و این بزرگترین حربه‌ای است كه مردم برای شكاف انداختن در درون حاكمیت در اختیار دارند.

نظام در خود متناقض جمهوری اسلامی هویت خود را به عنوان یك نظام منسجم از دست داده و از درون به صورت التیام‌ناپذیری در حال انشقاق است. آن چه كه این روزها می‌گذرد باید با تثبیت یكی از دو خصیصه جمهوری یا اسلامی آن به انجام برسد. در این سرانجام البته جنبش سبز ایران نقشی تعیین‌كننده خواهد داشت، و به روشنی معلوم است كه كدام نتیجه به نفع این جنبش خواهد بود. اكنون به نظر می‌رسد كه اگر راهی مسالمت‌آمیز برای تحولات دموكراتیك در ایران وجود داشته باشد این راه از طریق تثبیت جمهوریت نظام (و نفی ولایت آمرانه‌‌ آن) به پشتوانه یك جنبش قوی مردمی مانند جنبش سبز می‌گذرد. این فرصت تاریخی اكنون پیش آمده است. باید با حمایت هرچه وسیع‌تر از جنبش سبز و استقبال از حضور هریك از عناصر حكومتی در آن شانس موفقیت جنبش را بالا برد و اجازه نداد كه یك حركت آزادی‌خواهانه مردمی یك‌بار دیگر در زیر ضربات استبداد منكوب شود و تحقق آرمان‌های دموكراتیك مردم ایران باز به تعویق افتد.

From: Iran Emrooz

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!