چگونه اتفاق افتاد؟ چگونه “وضع موجود” ناگهان تا اعماقِ جامعه بی اعتبار شد؟ اگر تا همین چندی پیش تنها فعالانِ سیاسی و اجتماعی( زنان، کارگران، دانشجویان، فرهنگیان، نویسندگان، روزنامهنگاران و…) ناراضی بودند و برای احقاقِ حقوق خود و دیگران مبارزه میکردند و دستگیر و شکنجه و حتی کشته میشدند؛ و حداکثر عدهای هم در اطراف آنان میچرخیدند و زیر لبی انتقادهایی میکردند؛ یا گاهی میدیدی که مردم در تاکسی و بانک و صفها، از گرانی و نابسامانی مینالند، چه شد که با فاصلۀ زمانی بسیار کوتاهی، گروههایِ هر روز بیشتر و بیشتری نارضایتی خود را از وضع موجود فریاد میزنند؟
چه اتفاقی افتاد که گروههای میلیونی؛ مخصوصاً دختران و پسران جوان، همانهایی که در همین جمهوری زاده و بزرگ شدند، جان خود را کف دست میگیرند، بی سلاح و کاملاً مسالمت آمیز، پا به خیابانها میگذارند و دلاورانه رو در روی بسیجیها و نیروهای ویژۀ تا دندان مسلح، نارضایتی خود را از وضع موجود فریاد میزنند؟
من میگویم اول دروغ و تقلبِ آشکار و دوم قساوت و بی رحمی در سرکوب معترضان به تقلب.
اکنون کار به جایی رسیده که وضعیتِ به وجود آمده، ناپایدار و بحرانی است. امکان زندگی آرام و مسالمت آمیز بین دروغگویانِ متقلب و مسلح، در کنار معترضین وجود ندارد. نه مردم کوتاه میآیند و از حق خود میگذرند و نه آنانی که دستشان به خون بی گناهان آلوده شده از مواضع خود عقبنشینی میکنند.
لاجرم مبارزه آنقدر ادامه مییابد تا …
بیایید همه با هم، دروغ را از سرزمینمان برانیم!