خان عمو مدتی است گیر داده به مانوئل زلایا Manuel Zelaya ، رئیس جمهور مخلوع هندوراس. دقیق تر بگویم ، سبیل زلایا همه زندگی ما را به هم ریخته است. مدتی بود خان عمو ساکت و گوشه گیر شده بود و با کسی کاری نداشت، همه از این وضعیت خوشحال بودند ولی از وقتی اخبار مربوط به هندوراس و تصویر مانوئل زلایا در شبکه های تلویزیونی ظاهر شد ، خان عمو نطقش باز گشته و الا له الله می گوید که این همان منصور زبل خودمان است که رفته کشور هندوراس و خودش را رئیس جمهور این کشور جا زده و حالا هم اصرار دارد که بعد از پایان دوران ریاست جمهوری ، با تغییر قانون اساسی همچنان رئیس جمهور باقی بماند.
خان عمو استدلال هایی عجیب و غریبی در این مورد می کند. به سبیل زلایا شدیداً حساس است. وقتی زلایا با آن سبیل به قول خان عمو رنگ کرده و کلاه کابویی در صفحه تلویزیون ظاهر می شود، خان عمو شروع می کند به دادن فحش های چاوداری. ….کش ، مردیکه عوضی، …—ساق و دهها واژه نه چندان زیبا از قاموس فرهنگ غنی فارسی که اظهار پر آب و تاب آنها بین زن و بچه و خانواده اصلاً خوبیت ندارد.
استدلال های خان عمو در ایرانی خواندن زلایا و یا به قول ایشان منصور زبل، شنیدنی است. خان عمو می گوید ایرانی ها هر جا باشند دوست دارند مشاغلی را در بالا ترین سطوح به دلیل رفاهی که دارد برای خود دست و پا کنند. دلیل دوم و محکمتر بر ایرانی بودن سعید زبل آن است که اصلاً نمی خواهد این پست را تحت هیچ شرایطی ترک کند. خان عمو در این لحظات احساساتی شده و می گوید : خوب به قیافه این یارو منصور زبل نگاه کنید : در بهترین حالت می تواند ، صاحب یک قصابی مدرن در شمال تهران باشد. نه رئیس جمهور هندوراس. از اینها گذشته ایرانیها اصرار دارند که موهایشان را رنگ بزنند و این مردیکه بچه مزلف در این سن هم موهای سرش را رنگ و هم سبیلهایش را واکس می زند. فقط ایرانیها به این فقره قرتی بازی علاقه دارند.
در مقابل سئوالات ما از خان عمو که تو چطور از روی تصاویر تشخیص می دهی که منصور زبل سبیلش را رنگ می کند، اصرار دارد که تفاوت و با به اصطلاح خودمان کنتراست رنگ سبیل و صورتش زیاد بوده و به فردی که بالای 55 سال سن دارد اصلاً نمی خورد این قدر اطواری باشد مگر اینکه ایرانی زبلی باشد که میخواهد به هر قیمت شده سر زمین و زمان کلاه بگذارد و اولین قدم در این راه جوان نمایی است که مانوئل زلایا موفق به این کار شده است.
خان عمو خیلی وقتها کف و بعد از آنکه نطق های آتشینی بر ضد مانوئل زلایا و یا به قول خودش منصور زبل ایراد کرد، دقایقی ساکت می نشیند. اینجاست که همسرش که به صدای خان عمو عادت کرده و دوست ندارد وی را آرام ببیند، با گفتن جمله ای عین گرامافون های دوران مظفرالدین شاه ، خان عمو را راه می اندازد. زن عمو با گفتن اینکه مانوئل زلایا متولد منطقه catacamas در هندوراس است و بنابراین ایرانی بودن وی بعید به نظر میرسد آتش بحث را دوباره گرم میکند. خان عمو عین کوه آتشفشان منفجر شده و می گوید ، این هم یک دروغ دیگر. منصور زبل متولد روستای “کته با ماست” جزیره هندورابی در خلیج فارس خودمان است. جزیره ای با مساحت تقریبی 36 کیلومتر مربع در 76 کیلومتری بندرلنگه. مردم این جزیره به صید مروارید و ماهی و به دلیل کمبود آب عده قلیلی هم به کشاورزی اشتغال دارند. بحث که به اینجا میرسید ، زن عمو دیگر کنترل اعصابش را از دست داده و سر خان عمو فریاد کشیده و میگفت : وای به حال کسی که تو به اش گیر بدهی تا ن….. ی ولش نمی کنی. بسه دیگه پیرمرد. دیگه داری شورش را در می آوری. این مزخرفات چیه؟ هندورابی ، کته با ماست ، منصور زبل . تمامش کن !
گاهی خان عمو واقعاً موضوع را تعطیل کرده و اصلاً در باره منصور زبل صحبتی نمی کند. اینجاست که دلم برای یک آهنگ اسپانیایی تنگ می شود. سعی می کنم با آشنایی اندکم، شعر آن را به نحوی برای خان عمو ترجمه کرده و مطابق با آهنگ شناخته شده فارسی برایش بخوانم. فکر میکنم آهنگ “دوستم ندار” جنیفر لوپز بهترین انتخاب باشد
Dime por qué lloras
De felicidad
Y por qué te ahogas
Por la soledad
Di por qué me tomas,
fuerte así, mis manos,
y tus pensamientos te van llevando
Yo te quiero tanto
…………………………………..
بگو چرا اشگ شوق می ریزی و از شادی بغض کرده ای؟
جدایی را در دور دست ها می بینم. بگو چرا دستانم را می فشاری ؟
رویاهایت تورا فرسنگ ها از من دور خواهد ساخت !
خیلی دوستت دارم .
البته آهنگهای اسپانیایی عین سفر های اکتشافی کریستف کلمب بسیار دور و دراز و پر مخاطره است و برخلاف آهنگ های فارسی در ظرف چند دقیقه سروته قضیه را نمیتوان هم آورد. خان عمو با سکوت خود و خلسه ای که از شنیدن آهنگ جنیفر لوپز دست می دهد، اندکی آرام می شود. ولی این یعنی اینکه طوفانی در راه است. هر گونه استدلال ما که مانوئل زلایا فردی است اهل هندوراس با فرهنگ اسپانیایی در دل سنگ خان عمو تاثیری ندارد. مثلاً عکس هایی از زلایا را با فیدل و رائول کاسترو و همچنین عکسی را هم از زلایا و جرج بوش پسر نشان خان عمو می دهم تا ثابت کنم این زلایا واقعاً با مشخصاتی که گفتم وجود دارد و این موضوع اصلاً ربطی به منصور زبل که معلوم نیست اصلاً شخصی با این توصیفات واقعاً وجود دارد و یا ساخته ذهنیت خان عموست، ندارد.
خان عمو اینجا هم کم نیاورد. وی استدلال می کرد که ادبیات و مردم ایران مصداق بارز دو پهلو صحبت کردن هستند. ایرانیها هیچگاه دوست ندارند با انگ مشخصی در جهان شناخته بشوند. یک غیر ایرانی همواره مواضع روشنی دارد . یا رومی روم یا زنگی زنگ. یا کاملاً طرف و همراه آمریکا هستند یا یار غار فیدل کاسترو و رفیق گرمابه و گلستان رائول. ایرانیها هستند که می خواهند هم خدا و هم خرما را داشته باشند. هم با جرج بوش هستند هم با کاستروها. من که داشتم یواش یواش از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان به خان عمو ایمان می آوردم.
ذهنم پر از تناقض است. زلایا اگر می خواست بر گردد کشورش چرا تسلیم نظامیان شد و اجازه داد آنها بتوانند وی را به کاستاریکا تبعید کنند. الان چرا با وجود حمایت ظاهری خیلی ها نمی تواند به کشورش بازگردد. آیا با همه زرنگی از همه رودست خورده است.
شاید مهمترین دلیل ایرانی بودن زلایا این نکته است که با وجود آنکه طرفداران زیادی در کشورش دارد و آنها هر روز برای بازگشتنش تظاهرات میکنند، با اینحال نمی تواند برگردد. هر گاه خبری را راجع به وضعیت زلایا می شنوم، اول یاد خان عمو و فحاشی هایش می افتم و بعد هم پرنده بومی و ملی هندوراس به خاطرم می آید. نوعی طوطی رنگی زیبا. تنوع رنگهای پوستش واقعاً جذاب و حیرت آور است. این روز ها همه چیز دارد رنگی می شود. انقلاب های رنگی و پرندگان رنگی . نمی توانم سرانجامی برای دعواهای بی انتهای خان عمو و مانوئل زلایا و یا به قولی منصور زبل خودمان که با وجود همه زرنگهایش هنوز نتوانسته به کشورش بازگشته و صندلی ریاست جمهوری را تحویل بگیرد. پیشبینی کنم.