چهار سال پیش که آقای محمود احمدی نژاد برای اولین بار و در نتیجه تحریم گسترده انتخابات رئیس جمهوری بوسیله اکثریت مردم ایران و بکمک تقلبات فراوان در انتخابات بکرسی ریاست جمهوری دست یافت چنین بنظر میرسید که مردم، بعد از دو دوره از رئیس جمهوری آقای خاتمی، آخرین امیدهای خود را برای هر گونه اصلاحات در سیستمی که بنمایندگی از خدا بر آنان حکم میراند از دست داده اند. چهار سال حکومت سرشار از تحقیر و سرکوب ملی آقای احمدی نژاد نشان داد که بن بست جمهوری اسلامی با تحریم انتخابات در ایران حل شدنی نیست و همین امر باعث شد که مردم به ندای تحریم مجدد انتخابات از سوی اپوزوسیون بدون برنامه در خرداد 1388 پاسخ مثبتی ندادند و بصورتی کم سابقه در انتخابات شرکت کردند تا بلکه با روی کار آوردن یکی از افراد باصطلاح میانه رو نظام حد اقل از برخورهای تحقیر آمیز و سرکوبگرانه رژیم با خود بکاهند. این رویا با تقلب بی محابا و گسترده دولت اسلامی که هیچگاه خود را پاسخگوی مردم نمیداند بکلی بر باد رفت و رهبر حکومت اسلامی در میان حیرت گروه باصطلاح میانه رو و مردمی که خود را در مقابل اینهمه بی شرمی ناتوان میدیدند آقای احمدی نژاد را برنده انتخابات اعلام کرد.
واکنش گروه میانه رو نظام که از طرف گروه حاکم در مناظرههای انتخاباتی بطور آشکار و علنی به انواع فسادهای مالی متهم شده بود و همه نیروهای خود را برای جمع آوری شواهد موارد تقلب در انتخابات بسیج کرده بود بصورت راهپیمائی های اعتراضی میلیونی در روزهای بعد از اعلام نتیجه انتخابات بنمایش گذاشته شد. مبارزه این گروه که بنظر میرسید بوسیله دار و دسته باصطلاح اصول گرا مورد تهدید جدی قرار گرفته بود در این شرایط مبارزه برای مرگ یا زندگی بود. برخورد نیروهای دولتی با این اعتراضات کار را بخشونت کشید و عده زیادی از مردم در طی چند روز زخمی و کشته شدند اما این برخوردها نه تنها مردم را ساکت نکرد بلکه موجب شد که کنترل حرکات اعتراضی از دست عوامل میانه رو خارج شده و جنبشی از آن بوجود آید که موجودیت کل رژیم اسلامی را مورد تهدید قرار دهد. نمایش رشادتها و دلیریهای بهت انگیز از سوی ایرانیان درون مرز در برخورد با نیروهای سرکوبگر دولت جمهوری اسلامی توجه جهان را بخود جلب کرد و همین موضوع موجب شد تا بسیاری از ایرانیانی که تا کنون هیچ علاقه ای به شرکت در امور سیاسی مربوط به ایران نشان نمیدادند بعرصه چنین فعالیتهائی کشیده شوند.
این روزها با توجه به حرکات دلیرانه مردم ایران در درون کشور و در مقابل نیروهای سرکوبگر بازار نمایشهای میهن پرستی و پشتیبانیهای دو آتشه از مبارزات مردمی در خارج از کشور هم ابعاد جدیدی پیدا کرده. حضور گسترده گروهی از ایرانیان که بگونه ای مستقیم یا غیر مستقیم به عوامل درون نظام وابستگی داشته یا دارند موضوع حرکات اعتراضی در خارج از کشور را دچاز پیچیدگیهائی کرده است که گاهی تشخیص اینکه هدف از اعتراضات چیست مشکل میشود. تلاشهای زیادی در خارج از کشورمیشود تا حرکات اعتراضی در یک مسیر کنترل شده باشد و در این راستا کوشش زیادی روی انحصاری و محدود کردن مفاهیمی مانند “آزادی بیان” و “حقوق بشر” متمرکز شده تا نیروهای خارج از نظام که با کلیت نظام مخالفت میکنند از محدوده این گونه اعتراضات بیرون بمانند. این موضوع باعث شده که بسیاری از ایرانیان به حرکات اعتراضی بعضی از معترضین و هدفهای آنها با شک و تردید نگاه کنند و از این جمله هستند اعتصاب غذای آقای اکبر گنجی و رکاب زنی دوچرخه سوارانی که باصطلاح برای حمایت از حقوق بشر از تورنتو تا درب سفارت جمهوری اسلامی در اتاوا را با دوچرخه پیمودند.
آقای اکبر گنجی که خودش در زمانیکه در زندان جمهوری اسلامی بود از حمایت بی دریغ ایرانیان مبارز خارج از کشور برخوردار بود و شرایط او بوسیله همان ایرنیان به مرکز توجه جهانیان کشیده شد در حرکت اعتراضی خود با شیوه ای که خاص انحصار گرایان جمهوری اسلامیست شرکت و همکاری افرادی را که پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ایران را در دست داشته باشند ممنوع کرد و باینوسیله نشان داد که مفهوم آزادی بیان و حقوق بشر مورد نظر ایشان فقط محدود به کسانیست که با ایشان در مورد پرچم ایران هم عقیده باشند. همین مسئله در مورد دوچرخه سواران تورنتوئی در کانادا که روی سینه های خود واژگان “حقوق بشر” را نوشته بودند نیز بخوبی صدق میکند. این گروه که چیزی در حدود 450 کیلومتر را رکاب زده بودند تا در روز دوشنبه چهارم مرداد ماه نامه ای را که ظاهرا در زمینه حقوق بشر نوشته بودند اما آنرا با کسانی که به استقبال آنها در مقابل سفارت جمهوری اسلامی رفته بودند در میان نگذاشنتد، به سفارت ایران بدهند، با بی اعتنائی غیر مودبانه ای با مستقبلین برخورد کردند فقط به این بهانه که آنها پرچم شیر و خورشید نشان ایران را با خود حمل میکردند. معلوم نیست که این گروه تعریف “حقوق بشر” خود را از کجا یاد گرفته بودند که شامل آزادی داشتن و حمل پرچم شیر و خورشید نشان ایران نمیشود و اگر میشود دلیل آن رفتار غیر مودبانه که شایسته هیچ ایرانی میهن پرست نیست چه بود؟ جالب اینکه این گروه از ورود یکی از افراد موثر در تلاشهای اخیر جنبش سبز در اتاوا را که میخواست همراه آنان در موقع تحویل نامه ای که معلوم نبود در آن چه نوشته اند جلوگیری کردند به این بهانه که او همراه آنان در رکاب زنی شرکت نداشته است و باینوسیله جلوه ای از تنگ نظریها و حرکات مشکوک را بنمایش گذاشتند.
حقوق بشر و آزادی بیان انحصاری نیست و آنها که مفهوم واقعی این مقوله ها را نمیدانند بهتر است اول کمی تحقیق کنند چون اگر کسی این مفاهیم را بشناسد و چنین عمل کند کار او به چیزی جز تظاهر و دروغ نمیتواند تعبیر شود. شرافت انسانی حکم میکند که از سوء استفاده از چنین مفاهیمی برای خود نمائی و خود ستائی و نیز در جهت بهره برداریهای خواص خود داری کنیم و با این کارهای تنگ نظرانه و بی معنی و بی دلیل حرکتهای عظیم اعتراضی مردم خودمان در درون کشور را در چشم خارجیهائی که با دقت به اعمال ما در سراسر جهان نگاه میکنند کوچک و بی ارزش نکنیم. بدون هیچ شکی مردم در ایران به این رویاروئی بزرگ با دستگاه حاکمه جمهوری اسلامی وارد نشده اند که فقط یک مهره درون سیستم جایش با دیگری عوض شود. عناصر درون و وابسته به جمهوری اسلامی نخواهند توانست با ظواهر متمدنانه و به بازی گرفتن ارزشهای شناخته شده مبارزات مردم را منحرف و آنها را از پیگیری هدفهای ملی خود که بدست آوردن حقوق بشر واقعی و آزادی واقعی در یک سیستم سکولار و آزاد است باز دارند. حقوق بشر و آزادی بیان بر اساس تعریف هر دو مقوله هائی هستند که هم اجتماعی و هم سیاسی هستند و همه فعالیتها و خواسته های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مردم را در بر میگیرند و اگر کسی جز این ادعا کند یا از معنای حقوق بشر بی اطلاع است یا فریبکاری میکند.