آنچه ميخوانيد، خاطرات تلخ و تکاندهندهی يکی از بازداشت شدگان است که حتی نميداند محل بازداشت او کهريزک بوده يا يکی ديگر از همين بازداشتگاههای غير استاندارد! در اين متن، که حاوی توهينها و فحشهای رکيک ماموران دولت جمهوری اسلامی است، سعی شده ادب مقام با سه نقطه حفظ شود و فضای سايت با نقل توهينهای شرمآور بازجويان و شکنجهگران آلوده نشود.
ماشين جلوم پيچيد و دو نفر پريدند بيرون و مرا بلند کردند و چپاندند توی ماشين. سرم خورد به در ماشين . گفتم آخ . گفت خفه بچه ک…! پشت بندش هم پشت گردنم را گرفت و کوبوند پايين پشت صندلی و همين جور نگه داشت. از فحشی که دادند خوشحال شدم و خيال کردم قصد اخاذی دارند و پول هايم را که در جای خلوتی بگيرند ولم می کنند، اما يک چشمبند سياه دادن دستم تا ببندم به چشم هايم و آرزوی اين که گير زورگير افتاده باشم بر باد رفت . اين چشم بند رفيق شفيق من شد به مدت دو هفته و جز در سلول تنگ و تاريکم نگذاشتن…