شیخ فضل الله نوری در جلسه ای به ناظم الاسلام نویسنده تاریخ بیداری ایرانیان درباره مدارس جدید چنین میگوید: «ناظم الاسلام, ترابه حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمی کند؟» تاریخ بیداری ایرانیان جلد اول
وقتی شیخ فضلالله به حضرت عبدالعظیم رفت و در آنجا تحصّن گزید و با جماعت همراهش به تبلیغ بر ضد مشروطیت پرداخت، مجلس شورای ملی به آقایان طباطبایی و بهبهانی (معروف به سیّدین سَنَدین) مأموریت داد با شیخ مذاکره کنند و او را از خر شیطان پائین بیاورند. آن دو بزرگوار به دیدار شیخ فضلالله رفتند و او را به ادامۀ همراهی با مشروطیت اندرز دادند ولی شیخ دست بردار نبود.
شیخ فضلالله در جواب آنها گفت: «میدانید که تأسیس اساس این مجلس با اقدامات و اهتمامات من و شما بود که به همراهی یکدیگر این کار عمده را از پیش برداشتیم… این کار و امورات همین طور در شدت و ضعف بود تا زمانی که قانون اساسی و نظامنامۀ داخلی و بعضی قوانین دیگر دیده شد که با شرع مقدس اسلامی مخالف بود. کراراً گفتم ما طبقۀ مسلمانان که دارای قانون و کتاب آسمانی هستیم چرا از روی قانون قرآن رفتار نکنیم و از روی قانون آلمان و انگلیس وضع قانون نماییم؟ کسی به این حرفهای من اعتنایی نکرد بلکه در روزنامهها مرا توهین کردند… مجلس برای ما خیلی خوب است. مشروطیت خیلی بجاست. اما مشروطه باید قوانین و احکامش سر مویی از طریقۀ شرع مقدس نبوی خارج نشود… آزادی که جزو مشروطیت نیست. مگر شما دو بزرگوار نمیدانید که آزادی در اسلام کفر است. بخصوص این آزادی که این مردم تصور کردهاند. این آزادی کفر در کفر است. من شخصاً از روی آیات قرآن بر شما اثبات و مدلّل میکنم که در اسلام آزادی کفر است!»
شمس الدین تندرکیا، نوه پسری شیخ فضل الله در کتاب نگاه دوم: روایتی دیگر از زندگی و اندیشه های شیخ فضل الله نوری برخلاف کسانی که امروز سعی در معکوس نشان دادن عقاید شیخ دارند (فصلنامه قیسات شماره 20 گفته های بالا را “سوءتفاهم”!! میخواند)، به هیچ وجه پنهان نمی کند که پدربزرگش دشمن دموکراسی بوده است و از قول شیخ می نویسد: « اصول دموکراسی اروپایی که عبارتند از اعتبار به اکثریت آرا و مساوات و آزادی مطلق، به ویژه آزادی مطبوعات، به حکم اسلام غلط است. »