زنان قربانیان دیکتاتور ها البته نه تنها زنان. در زمان حکومت یک دیکتاتور همه قربانی میشوند زن مرد کودک پیر و جوان دانشمند و ساده لوح. ولی قربانیان زن شاید چشمگیر تر باشد. نگاه کنید به حرمسراهای دیکتاتور ها تمامی زنان زیبا روی فتان را به نحوی به داخل حرامسراها میکشانیدند و یا با زور و یا با پول آنها را اسیر میکردند و بصورت وسیله ازضای جناب دیکتاتور در حرمسراها حبس مینمودند. این زنان از دانش ورزش و تراوت و رشد و بالندگی محروم میشدند و سیله ای بودند برای لذت بخشیدن به آقای دیکتاتور. زنان حرمسراها اولین و بیشترین قربانی های دیکتاتور ها بودند . مسلم است که حضرت مستطاب دیکتاتور با استخدام یک مشت مرد اخته شده که بیضه هایشان در آورده شده بود بنام غلامان حلقه بگوش ناظر حرکات زنان زندانی در حرمسرای خلیفه جانی و یا پادشاه ظالم بودند و باحتمال این غلامان چون عقده مردانگی داشتند همیشه برای آزار زنان زیبا روی نقشه میکشیدند و آنان را آزار میدادند.
شاید سوگلی حرمسرا دارای اهمیتی بود ولی بقیه زنان تنها یک مسکن برای دیکتاتور بودند که آتش هوش و شهوت خود را در میان آنان خاموش نماید. باحتمال نه عشقی در میان بود و نه محبت و دلجویی وشاید برای همین هم بوده که بعضی از زنان حرمسراها که دارای جرات و شهامتی بودند برای خود عاشقی و دوستی دست و پا میکردند که یا اینکار آنان نهان میماند و یا بوسوسه غلامان و خواجه گان حرمسراها لو میرفتنید و به زیر تیغ جلادان برده میشدند. مسلم است یک مستبد و یا دیکتاتور که دارای بیش از هزاران زن در حرمسرا خود بوده است هیچوقت نمیتوانسته است با آنها یک رابطه معنوی و دوستی وعاشقانه داشته باشد آنان تنها وسیله شهوتی او بودند و یا بردگان جنسی حاکم مستبد محسوب میشدند. از زمان قدیم این زنان بودند که یکی از طمعه های دیکتاتور ها بودند. از خلفای اسلامی گرفته تا پادشاهان شرق همه دارای حرمسرا ها با زنان بیشمار بودند که تعداد آنان ممکن بود به هزاران نفر برسد. حتی ثروتمندان و وابسته گان به خلفا هم حرمسراهایی داشتند و زنان بینوایی را در آن قصر های و قفس های زری محبوس میکردند. حتی تا همین اواخر هم حکام ثروتمند حرمسرا ها داشتند و تعداد زنانی که از آن بهره وری جنسی میکردند بسیار بوده است.
متاسفانه در شرق این یک ظلم مضاعف به زنان بود که آنان را در عمل کنیز و برده جنسی ثروتمندان و حاکمان غدار میکردند. کشتن این زنان هم امری عادی بود وحتی اخیرا هم یک زن عرب که شاهزاده هم بود به جرم عاشقی گردن زده شد. و لازم به تکرار نیست که در بعضی کشور ها هنوز هم قسمتی از آلت جنسی زن را میبرند و آنرا ناقص میکنند تا وی نتواند در هنگام مقاربت لذت ببرد بلکه تنها زجر بکشد و از مقاربت بیزار باشد و بدین وسیله مثلا نجیب بماند. ظلم دیگر در باره آنان این بود که دخترکان بسیار جوان را مجبور به هم خوابگی با اشخاص مسن و پیر میکردند. و بدین وسیله ظالمان به آنها تجاوز میکردند. شاید در اثر همین تلقین ها باشد که بسیاری از دختران ما از دختر بودن و زن بودن خود بیزارشده اند هنگامیکه در ایران معلم بودم بسیاری از دختران میگفتند که دختر ننگ خانواده میشود. و از خودشان به عنوان یک زن بدشان میآمد. در ایران اکثر و شاید تمامی زنانی که روسپی شده بودند و میشوند برای خاطر فقر بوده و یا اینکه یک مرد سفاک و یک حیوان وحشی مذکر به آنان به زور تجاوز کرده بود و این دختران بینوا از ترس غیرت و تبیه بیشتر و یا شاید کشتن به دست برادر غیرتی و یا پدر عمو مجبور به فرار شده بودند. زیرا میخواستند ننگ را از خانواده خود دور نمایند. به دختر بیگناهی که تجاوز میشود علاوه بر درد و رنج جسمی و روحی او زندگی خود را باخته است ننگ خانواده شده و هیچ مثلا مردی با غیرت حاضر به ازدواج با این قربانی جنسی نمیباشد و این بود که آنان راهی جز پناه به خانه های امن مثلا روسپی ها را نداشتند و بایست تاوان لذت جنسی آقایان هزره و فاحشه گان مذکر را با زلت و خواری مادام عمر بپردازند. و یک عمر یک وسیله جنسی باشند و یک عروسک برای خاموش کردن شهوت آقایان مثلا نجیب و در واقع فاحشه های مذکر.
در حالیکه یک دختر بچه جوان و یک دوشیزه پاک نهاد در خیابان بوسیله اشرار دولتی دزدی میشود چون در خیابان بوده است و بعد مردان مثلا مسلمان و حافظ قرآن و پاسداران مسلمانی با آلتهای تحریک شده خود و کثیف و نفرین شده شان به این دختران و پسران بیگناه و پر انرژی تجاوز میکنند که روح و جسم آنان و خانواده هایشان را خرد نمایند. یا شاید هم تنها برای خاموش کردن عقده های جنسی خود و یا برای رهایی از شهوت خود با زور آلت های ننگین خود را به بدنهای و گوهران این فرشته ها و این دلیر مردان آینده فرو میکنند. آیا هیچ سگی و گرگی اینکار را میکند. آنان حتی برای خودشان هم ارزش قایل نیستند که با زور آلت خود را که برای تولید نسل کسی نظیر خودشان است و بایست به آن تکه از بدن خود هم احترام بگذارند با زور به گوهر های پاک جوانان و دوشیزگان وارد میکنند و بدن لطیف و ظریف آنان را آلوده جسم چر کین و کثیف خود مینماید. بعد این قربانیان جنایت خود را به خانواه هایشان تحویل میدهند. شاید هنوز هم بسیاری از خانواده سنتی ما ترجیح میدادند که جگر گوشه گانشان با بدن سوراخ سوراخ شده از تیر به دست آنان داده میشد تا با آلتهای پاره شده و پشت های عفونی و چرکین شده که بایست آنان را به نزد دکتران و جراحان ببرند تا بخیه شوند و از عفونت ها و خون ریزی ها جلوگیری شود. ایکاش اجتماع ما اینرا درک میکرد که این جوانان قربانی فساد و دیکتاتوری هستند و در هیچ کجای دنیا قربانی تنبیه نمیشود بلکه این قربانی کننده است که بایست سنگ سار ومجازات شود نه فرشته گان کوچکی که به دست این دیوان دو سر قربانی شده اند.
پدران ومادران بایست به این شیر زنان و این دوشیزگان دلیر که تمامی گوهران خود را برای آزادی و آزادگی بباد داده اند افتخار کنند. آنانی که در برابر اهریمن ظلم و فساد و دزدی و غارتگری ایستاده اند. در کجای دین نوشته شده که میتوان به دختر کان و پسران اسیر تجاوز جنسی کرد. متاسفانه اغلب این دلیران برای فرار از ننگ اشتباهی که فکر میکنند به آنان چسبیده خواهد شد خودکشی میکنند و در عوض مبارزه خود را کنار میگذارند شنیده ام که زنی که به او تجاوز شده بود عوض خود کشی آنقدر مبارزه کرد تا قهرمان مبارزه های یک کشور شد به مقام های بالایی هم دست یافت. دختران و پسران که به شما تجاوز شده شما یک قهرمان و یک فرشته هستید زیرا با دستهای بسته شما و با کتک زدنهای شما آنان دیوان و فاحشه گان بشما تجاوز کرده اند شما هیچ گناهی ندارید و پاک تر از هر فرشته ای هستید که مقرب خداوند است. امیدوارم که شما رهبران آینده باشید و بجای خود کشی برای رهایی دختران وپسران دیگر سینه های زبیای خود را سپر کنید. شما دلیران قهرمان که برای آزادی گوهرهای خود را از دست داده اید گوهر بسیار پر ارزشتری در دست دارید و آن شهامت و شجاعت شماست شما نه تنها پاکتر از دیگران هستید که شما یک قهرمان ملی وباعث افتخار همه ما و خانواده خود هستید و نام شما جاویدان خواهد ماند. شما رهبران فردای جامعه خواهید بود رهبرانی که عدل و داد را با خون و گوشت خود مزه کرده و چشیده است و شاید برای همیشه ظلم وجور ها به پایان برسد و شما شیر زنان و شیر مردان آینده بس تابناک برای نسل های دیگر بسازید. طاهره قرت عین آن زن بابی که دانشمندی برجسته بود و زیبایی خیره کننده ای مثل تاووس مست داشت به دست ناصرالدین شاه قاجار افتاد و در زندان او گرفتار آمد. ناصرالدین شاه از او خواستگاری کرد که به عقد و ازدواج او در آید که آن زن یک شاعر بزرگ و یا دانشمند علوم قرانی و اسلامی بود. خانواده او همه از علمای و فضلای دینی و ادبی بودند. او با تمامی ها بحث میکرد و همه آنان را مفتون دانش خود میکرد. این زن فتان و این دانشمند برجسته ایرانی و این نابغه ذوق و ادب برای خاطر بابی بودن اسیر ناصرالدین شاه شد و شاه که ظرافت و علم و ادب او و زیبایی خیره کننده اش را دید میخواست او را به همسری خود راضی کند. این زن فاضل که ابتدا از پس پرده با فصلای آن زمان بحث میکرد و یا از پس پرده به شاگردان مفتون خود درس میداد ناگهان بی حجاب بمیان مردان آمد.
مردان آن زمان که این چنین تاووس زیبایی را بدون حجاب ندیده بودند از فرط تعجب و غیرت در دشت بدشت گلوی خود را با کارد بریدند. ولی پیشوای دینی اینکار اورا تایید کرد و گفت که او طاهر است و پاک است. وی در پاسخ به خواستگاری شاه نوشت تو راه رسم سکندری من راه رسم قلندری اگر آن خوش است ترا سزا ست اگر این بد است مرا نصیب. وی بدست جلادان دیکتاتور ناصرالدین شاه ابله کشته شد. گلوی بلورین اورا بستند و دستمالی در دهان آن شاعر گوهر نویس فرو بردند و او را در حالیکه زنده بود درون چاهی افکندند. ناصرالدین شاه این دیوانه دیکتاتور صدها نفر از بزرگان ایران را کشت تا بساط دیکتاتوری وی و شهوت رانی و پول پرستی او چند سالی بیشتر دوام یابد. او حتی وزیر دانشمند خود امیر کبیر را هم کشت. و جلاد او رگهای دست این وزیر با دانش و تدبیر را برید تا زنده بماند و شاهد رفتن خون از بدنش و مرگ تدریجی خویش باشد. و او داماد شاه بود و خواهر ناصرالدین شاه زن او بود خودتان ببیننید که دیکتاتور ها چقدر ابله و دیوانه هستند که حتی مردانی که به آنان خدمت میکنند را هم میکشند. دیکتاتور ها برای شهوت و فساد و دزدی و هیزی حتی حاضرند که کشوری را ویران کنند. کما اینکه این شاه ابله قاجار اینکار را کرد. با کشت و کشتار های ادبا و فضلا و دانشمندان و استاد ها کشور را به ویرانه ای تبدیل کرد تا باعث نشاط قدرتهای جهانی آن روزگار شود. وزیر دیگر را شمع آجین کردند یعنی بدن او را که سلیمان خان نام داشت سوراخ سوراخ نمودند و در آنها شمع گداخته گذاردند تا بسوزد و اشگ شمع به زخمهای بدن او برسد و باعث درد وعذاب بیشتر او شود. جلاد ی که میخواست بدن او را سوراخ سوراخ کند دستهایش به لرزه افتادند سلیمان خان کارد را از دست او گرفت و خودش بدن نازنینش را سوراخ سوراخ کرد.
و وقتی که شمع ها را روشن کردند او این شعر را میخواند آنکه بیشتر هوس سوختن ما میکرد ایکاش میآمد و از دور تماشا میکرد. یک دختر جوان هفده ساله هم در ابتدای این مثلا انقلاب محکوم به اعدام شد زیرا معلم درس اخلاق بچه ها و کودکان بهایی بود و این جرم جنایی او بود. مونا محمودی زاده در شیراز اعدام شد. وی با قدمهای محکم بسوی محل قتلگاه رفت طناب دار را گرفت آنرا بوسید و بر گردن خود استوار کرد. و با خنده ای با خوشحالی و سرور مرگ زود هنگام خود را پذیرفت. حالا خودتان قضاوت کنید که این ناصرالدین شاه است که مرده است و یا امیر کبیر؟