بیانیه ای که هفته پیش به امضای جمعی از شخصیت های ایرانی خطاب به کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد منتشر شد بحث های زیادی را به دنبال آورده است. این بحثها به خصوص پس از آن شدت گرفت که آقای اکبر گنجی با یاد کردن از این سند به عنوان «کمپین جنایت علیه بشریت» از یک سو آن را در قالب جنبش سبز و در تقابل با هر نماد و پرچم دیگر تعریف کرد، و از سوی دیگر عملا خود را به عنوان سخنگوی این جمع یا کمپین (اگر نه سیاستگزار آن) معرفی نمود. مسئله پرچم به نقد و بازنقدهای زیادی دامن زد که در این جا مورد بحث نیست. همچنین سخنگویی آقای گنجی از سوی جمع به خود آنان بر میگردد و گرچه میتوان حدس زد که نظرات آقای گنجی (تحت عنوان «ما») موضع مشترک همه امضاکنندگان نباشد بیان هر گونه اختلاف نظر احتمالی بر عهده خود آن افراد خواهد بود. آن چه که در این جا مد نظر نویسنده است حرکتی است که آقای گنجی تحت عنوان «کمپین جنایت علیه بشریت» آغاز کرده و بیانیهای که از سوی ایشان به عنوان سند اولیه این کمپین یاد شده است. در این نوشته پس از این از این بیانیه به عنوان «بیانیه کمپین» یاد خواهد شد.
ظاهرا منظورآَقای گنجی از «کمپین جنایت علیه بشریت» کمپینی است برای افشای جنایات ضد بشری حاکمان و کارگزاران جمهوری اسلامی و اثبات مجرمیت آنان در یک محکمه بین المللی. این کمپین البته بسیار ارزنده است و موفقیت در آن میتواند به تضعیف قدرت استبدادی رژیم حاکم و تشدید مبارزات مردم ایران برای آزادی، دموکراسی و حقوق بشر کمک بزرگی بکند. در عین حال باید اشاره کرد که این اقدام جدیدی نیست و در طول سه دهه گذشته در این مورد تلاشهای زیادی از سوی گروه-های مختلف به انگیزههای سیاسی یا حقوق بشری صورت گرفته است. آقای گنجی البته پیکارگر ورزیدهتر و بانفوذتری در سطح ملی و بینالمللی است و میتوان امید و انتظار داشت که ایشان در کمپینهایی از این قبیل موفقیت بیشتری داشته باشد.
در این که هدف کمپین کدامین حاکمان یا کارگزاران نظام جمهوری اسلامی هستند در بیانیه ناهمآهنگیهایی دیده می-شود. بیانیه کمپین در فراز اولیه خود از «رژیم جمهوری اسلامی» یاد میکند و به تکرار (و به درست) این رژیم را به ارتکاب موارد متعدد نقض حقوق بشر در طول حیات خود متهم مینماید. در فراز بعد نیز از «کارنامه ی زمامداران سیاسی ایران» سخن رفته است، و در این خصوص که هدف کمپین کلیت نظام جمهوری اسلامی و زمامداران آن در گذشته و حال هستند ابهامی باقی نمیگذارد. ولی وقتی از مصادیق این عبارات کلی سخن میرود تنها از یک نفر از زمامداران این نظام، آن هم در زمان، حال یعنی محمود احمدینژاد نام برده شده است.
آقای احمدینژاد نه مسُول بسیاری از موارد نقض حقوق بشر است که در گذشته در جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و در فراز اول بیانیه از آنها نام برده شده و نه «تنها مسُول» فجایعی است که در زمان صدارت او در ایران رخ داده است. اگر هدف این کمپین آن چنان که در نیمه اول بیانیه آمده کسانی هستند که در جمهوری اسلامی مرتکب نقض حقوق بشر و یا جنایت علیه بشریت شدهاند دلیلی برای برجسته کردن یک نفر، وجود ندارد – آن هم فردی که در مقایسه با کسانی که در این نظام در طول سه دهه گذشته در موقعیتهای کلیدی پرقدرتتر بودهاند و جنایات و کشتارهای گستردهای به حکم یا دست آنان صورت گرفته سهم نسبتا کوچکی داشته است. و اگر هدف این بیانیه شخص احمدینژاد است اشاره به موارد متعدد نقض حقوق بشر (مانند برقرار کردن تبعیضهای جنسی و مذهبی و قومی که امری ساختاری و محصول حکومت روحانیان بوده و افرادی مانند احمدینژاد در آن نقش قابل توجه نداشتهاند) بیمورد بوده است.
در واقع لحن بیانیه طوری است که نشان می-دهد کمپین یک هدف سیاسی موضعی را دنبال میکند و نه یک هدف حقوق بشری فراگیر را. به عبارت دیگر، کمپین بر آن است که ثابت کند یک زمامدار مشخص فعلی جمهوری اسلامی مرتکب جنایت علیه بشریت شده است، و بر خلاف اشاره به موارد متعدد نقض بشر از سوی «رژیم جمهوری اسلامی»، ظاهرا کاری به روشن شدن حقیقت و محکومیت هر فردی که در این رژیم مرتکب جنایت علیه بشریت شده است ندارد. و این یعنی که کمپین هدفهای حقوق بشری و عدالتخواهانه را دنبال نمیکند. در واقع کمپین پیشنهادی آقای گنجی اگر یک کمپین حقوق بشری بود نباید از پیش حکم صادر میکرد. یعنی کمپین میبایستی بر جنایتهای ارتکاب یافته در جمهوری اسلامی از قبیل آن چه که در فراز اول بیانیه آمده (و بسیاری که نیامده است) به عنوان «واقعیات» تکیه میکرد، و شناسایی و تعقیب و محکومیت و مجازات آمران و مجریان آنها را بعهده یک نهاد قضایی صالح و بیطرف از قبیل آنچه که در بیانیه آمده است میگذاشت. و دقیقا تا یک تحقیق قضایی بیطرفانه صورت نگرفته است چگونه میتوان حکم صادر کرد که کدامین زمامدار رژیم جمهوری اسلامی مسؤول کدام فاجعه یا جنایت بوده است؟
البته به کار انداختن یک کمپین سیاسی علیه شخص آقای احمدینژاد عیبی ندارد، و در شرایط فعلی این امر در دستور کار بسیاری از نیروهای سیاسی ایران قرار گرفته است. ولی نام بردن از چنین کارزاری تحت عنوان «جنایت علیه بشریت» که مفهومی حقوق بشری و نه سیاسی را به ذهن القا میکند به سختی توجیه پذیر است. علاوه بر این، مقدمه چینی در مورد انواع نقض حقوق بشر در دوران ۳۰ ساله نظام جمهوری اسلامی (از تبعیضهای جنسی و مذهبی و قومی گرفته تا ترور «ده-ها روشنفکر معترض … در داخل و خارج از ایران») برای تخطئه یک کارگزار «فعلی» نظام بیشتر به نوعی بهره-گیری ابزاری از حقوق بشر برای یک هدف سیاسی شبیه است. در شرایط فعلی ایران، مبارزه علیه شخص احمدینژاد و مهمتر از او شخص علی خامنهای در مبارزه دموکراتیک مردم ایران نقش عمدهای ایفا میکند. ولی از مبارزان راه دموکراسی انتظار میرود که این مبارزه سیاسی را با مبارزات حقوق بشری مخلوط نکنند و به خصوص از موارد نقض حقوق بشر به این منظور بهره ابزاری نگیرند.
بیانیه کمپین با خلط مفاهیم حقوق بشری با یک مبارزه سیاسی و پیوند آن با «جنبش سبز» به یک تناقض عملی نیز گرفتار شده است. اگر بیانیه موارد نقض حقوق بشر از سوی «رژیم جمهوری اسلامی ایران» را بر میشمارد و در فراز نخست به نمونههایی از آنها در سه دهه گذشته اشاره میکند و در فراز بعدی «کارنامه ی زمامداران سیاسی ایران را مصداق روشن جنایت علیه بشریت» میشمارد عملا همه این زمامداران را در سی سال گذشته مقصر میشناسد و خواهان تعقیب و مجازات آنها شده است. ولی بسیاری از این زمامداران اکنون در جنبش سبز فعالند و برخی جزو رهبران آن بشمار میآیند. در این صورت آقای گنجی که از یک سو کمپین را به جنبش سبز پیوند زده و از سوی دیگر عملا خواهان تعقیب و مجازات آنان به عنوان مرتکبان جنایت علیه بشریت شده است چگونه میخواهد یا میتواند این تناقض را حل و فصل کند؟ و آیا آقای گنجی یا سایر امضاکنندگان بیانیه متوجه شدهاند که چگونه این بیانیه میتواند در صف متحد نیروهای جنبش سبز شکاف بیندازد و همبستگی آنان را دچار تزلزل کند؟ و آیا چنین برآیندی می-توانست مورد پذیرش اکثریت قاطع امضاکنندگان این بیانیه باشد؟
پیکار برای کشاندن مرتکبان جنایت علیه بشریت در جمهوری اسلامی به پاسخگویی در یک دادگاه عادلانه یک مبارزه حقوق بشری است. این کار نه به منظور انتقامگیری، و بلکه برای روشن شدن حقیقت و اطمینان از این که چنین جنایاتی دگرباره تکرار نشود، ضروری است. در کارنامه جمهوری اسلامی، مصادیق جنایت علیه بشریت کم نیست و قتل عام سال ۱۳۶۷ بارزترین آنها بشمار می-آید. (این مورد اخیر در بیانیه کمپین نیامده است در صورتی که در بیانیه از مواردی یاد شده که به سختی در تعریف «جنایت علیه بشریت» قرار میگیرند). در چنین پیکاری قاعدتا باید از بارزترین نمونه آن یعنی قتل عام سال ۱۳۶۷ شروع کرد. ولی به روشنی در فضای فعلی که برخی از دستاندرکاران و زمامداران آن زمان به جمع اصلاحطلبان پیوسته-اند و زیر ضربات جناح حاکم قرار گرفته-اند و یا در جنبش سبز فعالند، این طرح از حمایت زیادی برخوردار نخواهد بود. «مصلحت» چنین اقتضا میکند. ولی مصلحت کوتاه مدت است، و «حقیقت» با استمرار خود بر آن چیره خواهد شد. در آن هنگام نه چندان دور میتوان انتظار داشت که یک پیکار واقعی حقوق بشری برای رسیدگی به جنایات علیه بشریت در ایران شکل بگیرد و از حمایتهای ملی و بینالمللی برخوردار گردد.
From: Iran Emrooz