ما همه مقصریم از ماست که برماست. ما هستیم که دیکتاتور ها را میسا زیم و آنان را دیوانه میکنیم.

آیا براستی دیکتاتور ها دیوانه میشوند؟  دیروز در یک مهمانی مردم از هم میپرسیندند  که آیا دیکتاتور ها از اول دیوانه بودند یا بعد از مدتی دیوانه میشوند؟   نمیدانم آیا شما هم داستان زندگی دیکتاتور ها را خوانده اید؟   هنگامیکه در اتریش دانشجو بودم یک دختر اتریشی بمن میگفت که هیتلر در ابتدا خیلی محبوب بود  او تورم را از بین برد.  با شروع به ساختن اتوبانها  مشگل بیکاری را حل کرد.  برای مردم کار و وسیله فراهم کرد.  به مردم امید و نگرش داد.  خیلی کارهای خوب کرد ولی کم کم دیوانگی و جنون بسراغ وی آمد.  قدرت بی اندازه و کرنش های بی پایان  چاپلوسیها و تملق ها و نیز احترام هایی کذایی و… مردک بیچاره را بسوی جنون هدایت کرد.  

 دیکتاتور مفلوکی که تا چندی پیش آرزوی یک شام سیر برایش یک رویا بودند  اکنون ثروت و شوکت در کنارش ایستاده اند و وی که تا چندی پیش آرزوی لمس دست یک زن زیبا را داشت و از میخواست تنها با یک زن خوب چند کلمه صحبت کند و از زنان روسپی وحشت داشت. حالا هر وقت اراده  کند زنان زیبا حاضر به مصاحبت او هستند.  اطرافیان متملق کم کم به او تلقین میکنند که او فنا ناپذیر  و ابدی است و محبوب همه مردم میباشد وهر کاری که اراده کند و انجام دهد مردم برآن تایید میگذارند.   پیرمرد بینوا و علیلی که از زمان هم عقب بود و کنار گذاشته شده بود ناگهان مورد توجه قرار میگیرد.  روزنامه ها در باره عظمت مقام علمی و فلسفه اش قلم فرسایی میکنند.  تصویر ها و پوستر هایش را بهترین نقاشان جهان تزیین و درست میکنند و نویسندگان دانسته و یا ندانسته مطابق مد برایش مقالات پر شور مینویسند و کم کم یک پیرمرد کنار گذاشته شده تبدیل بیک بت تمام عیار میشود.  هرچه خوبی و نیکی است بوی نسبت داده میشود و شیادان و یا گول خوردگان ناخواسته و یا خواسته به دورش جمع و برایش بزرگی و عظمت میآفرینند. 

 وی در حالیکه از صحبت کردن عادی هم عاجز است و در مقایسه با علما هیچ در چنته ندارد ولی بعلت تبلیغات وسیع به یک نابغه عالم تبدیل میگردد.  تحصیکرده ها و خبرگان و نخبه گان دورش چون پروانه گان گرد شمع جمع میشوند و او را به مقام الهی میرسانند.   بیچاره پیرمرد علیل امر بر خودش هم مشتبه می شود و به جنون نزدیک میگردد.  جوانان کم سن و خام و رویایی  رویا و عظمت خود را در او جستجو میکنند و با پاره کردن حلقوم خود جاوید هکذا  و جاوید هکذا میگونید.   مرد مسن و پیرمردی که آرزوی چند صد دلار را داشت  حالا میلیارد ها دلار در اختیارش هست که هر طور که بخواهد خرج کند و یا ولخرجی نماید.   در عرض چند روز یک تبعیدی بینوا  تبدیل بیک بت تمام عیار میشود.  و از یک طرف کسانی که در آرزوی یک شهرک مدینه فاضله بودند  رویای خود را در او می یابند و دنبالش روان میشوند.  آنقدر مست عشق خیالی خود هستند که هیچ واقعیتی را درک نمیکنند.  آنان برای به قدرت رسیدن مردک پیر هر کاری میکنند و سینه های جوان خود را مقابل تیر و توپ میگیرند و خود را فدای یک موجود خیالی آسمانی میکنند.

 لنین خود خواه و خود محور و این انسان مغرور و سنگدل که تنها خود را میدید.  حاضر بود که تمام عالم را فدای خود و آرزوهایش بکند.  یک فیلسوف برتاند راسل گفت وی روشنفکری مغرور و خود خواه است که روشنفکری خود را برای عظمت خودش بکار خواهد برد.  بعد از بقدرت رسیدن دیگر مردم و افراد برای او چرند و پرند هستند  آنچه که او میخواهد  شوکت و قدرت است.  یک انسان والا هرگز حتی به دشمن فکری خود بی احترامی نمیکند.  شیندم که رهبر سرمایه داری در اروپای شرقی حتی به دشمن خود که کورباچف باشد با ادب سلام میکند  و به او حتی خیر مقدم هم میگوید.  او با افکار کمونیستی گورباچف مخالف است و نه با خود او. و دایره مبارزه با او یک مبارزه علمی و فرهنگی است نه قتل و بی احترامی و هتک حرمت.  و یا چاقو کشی و استخدام آدمکش برای حذف فیزیکی او.  کسانی که برای گسترش یک دین و یا یک ایده به زور توسل میجویند راهی خطا میروند.  زیرا دینی و ایده ای که با زور به مردم زورچپان و حقنه شود  هیچ امیدی برای بودن آن نیست بلکه بمحض اینکه زور برود آنهم میرود.   درست است که مردم به قلدران و دیوانه گان قدرت از روی ناچاری احترام میگذارند و در برابر آنان و خیانت هایشان و جنایت هایشان مدتی سکوت میکنند و از ترس و وحشت و بی کسی حتی ناله هم نمیکنند ولی دیر و یا زود این ترس ها ریخته خواهد شد و دیگر مردمی حاضر به زندگی و خزیدن نیستند و حاضرند ایستاده بمیرند تا خزنده ای باشند که اجازه زندگی کردن را دارند. 

 البته با گسترش ترس و وحشت و با دامن زدن به بیتفاوتی و بمن چه گفتن ها شاید بتوان مدتی مردم را در خفقان نگه داشت ولی برای همیشه این راه دوام نخواهد داشت.  و بالاخره کاسه صبر مردم لب ریز خواهد شد.  بجایی خواهند رسید که دیگر مرگ برایشان عروسی میشود.   متاسفانه بادمجان دور قاب چین ها با تلقین روزانه دیکتاتور بینوا را سردر گم و بیهوده میسازند و قدرت فکر و تصمیم گیری را از وی میستایند.  هم آنانی که هروقت بخواهند حتی سر دیکتاتور را هم زیر آب میکنند و یا اورا مسموم مینمایند و یا با کوفتن یک مشت قوی به قلبش اورا میکشند. همان دیکتاتور که حکم قتل میلیونها نفر را صادر میکند  خودش هم و خانواده اش هم از این کشتار در امان باقی نمیماند و کشته میشود.   در سخنان دیگران همیشه این واقعیت یافت میشود که اگر منصف باشند  اقرار خواهند کرد که آنان بودند که سبب به دام افتادن و از بین رفتن دیکتاتور شده اند.   ایکاش دیکتاتور ها اینقدر قدرت درک این واقعیت را داشتند که آنان مثل بقیه چند روزی مهمان این شوکت و قدرت هستند و تا می توانستند به مردم خدمت میکردند و از ودیعه ای که به اشتباه و یا به دلایلی به آنان واگذار شده است برای دوستی و محبوبیت خود و اطرافیانشان استفاده میکردند نه اینکه لعنت مردم را برای خودشان خریداری کنند و به زیر کشیده شوند.   همان جوانان خام وکم سن که برایشان حلقوم های خود را میدریدند و فریاد جاوید هکذا  جاوید هکذایشان صحنه را به لرزه در میآورد. 

 و مسخ دیکتاتور بودند هر کدام به امیدی جان بر کف نهاده بودند.  شاید از قبل دیکتاتور به نان و نوایی برسند.  بعد از مدتی خسته خواهند شد و با بلوغ فکری  و گرفتن تجربه و اندیشه  ممکن است راهشان را کج کنند  و آنوقت است که دیکتاتور تنها میماند.   و دیگران حاضر نیستند برای پول و ثروت برایشان حلقوم پاره کنند.  دیکتاتور دیگری در راه است که اوهم به مردم امید ها و نوید های تازه ای میدهد.  و سرکردگان جهان اکنون به او دل بسته اند و اورا برگزیده اند. شاید بتوانند از ابلهی دیکتاتور قدیمی راحت شوند.  استالین دیکتاتور مخوق  ایوان مخوف و همه دیکتاتور ها سرانجام به نابودی گسیل شدند.  آنچه پا برجا مانده است همان دوستی ومحبت است.  ستمکاری نمیتواند برای همیشه بر جا بماند  یا توسط ستمکاری دیگر از بین میرود و یا کسانی مثل نلسون ماندلا میآید و تخم عشق و دوستی را میکارند.  او که در تمامی عمر هدف بلایای سفید پوستان بود  به محض رسیدن به قدرت برای انتقامجویی اقدام نکرد  بلکه با دوستی و عفو با دیگران روبرو شد و نامش را در تاریخ جاویدان ساخت.  دنبال استالین تف و لعنت است و دنبال نلسون ماندلا  عشق و احترام.   ایکاش که هدیه انقلاب شکوه مند اسلامی هم با توجه به تاریخ عفو و بخشودگی ومحبت  و ایثار بود.  مردانگی و جوانمردی و کمک وخدمت به دانش و بینش مردم.  و به این نوشته ها توجه میشد.  طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است   بروید و علوم را بیاموزد ولو اینکه این علم در کشور چین باشد. 

 ولی افسوس که بوی قدرت و شهوت مال و منال توانست چشم بعضی ها را نابینا سازد.  ایکاش بجای کشت و کشتار ها دانشگاه ها برپا میشد تا ملت ما هم در عالم به بالندگی برسند نه در گورهای سرد بخفتند.  ایکاش که دوستی و کمال پرستی جایش را به عقده گشایی و تمامیت خواهی  غرور و نخوت میداد.  پا بوسی ها و دست بوسی ها منع میشد و کمال و انسانیت جایگزین آن میشدند.   کاش که سروران و دیکتاتور ها میتوانستند مجسم کنند که یک مرد قوی هیکل میخواهد آلت سفت شده خود را میان پاهای فرزندان پسر و دختر آنان فرو کند.  و خودشان بجای پدر و مادری میگذاشتند که فرزندان آنان در حال دست بستگی  توسط  مردان قوی هیکل با آلت های کلفت و برخاسته و سفت شده خودشان مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند.  بعد از کتک خوردن های بسیار به  دستگاه های تناسلی و یا دستگاه مخرجی آنان تجاوز شده و آنها را پاره پاره کردند.  و با عفونی کردن دستگاههای تناسلی و مخرج آنان یک عمر آنان را سرشکسته کرده اند.  آنهم در کشوری اسلامی که اینقدر به نجابت و طهارت توجه دارند و شخصی که بدون ازدواج رسمی و تنها با عشق و دلدادگی به مقاربت بپردازد سنگسار میکنند.   آیا سایر پدر مادران که فعلا فرزندانشان به این مشگل دچار نشده اند و سالم در کنارشان هستند میتوانند حال و وضع آن پدر و مادرانی را مجسم کنند که جگر گوشه گانشان با آلت های منحوس و کثیف مردان آدمکش مورد تجاوز قرار گرفته اند و آلت تناسلی و مخرج آنان ستم وحشتناک دیده است. 

 آیا این درد برای آنان قابل لمس نیست.  نمیدانم چطور میخواهند با سکوت از برابر این وحشیگریها عبور کنند.  آیا اصغر قاتل ها را بایست آزاد گذارد تا فرزندان ایران زمین را آلوده سازند و با حجب و حیا افراطی موضوع را در سکوت رها کرد و قربانیان را بحال خود واگذاشت تا یک عمر با کابوس زندگی کنند و از دین و اسلام متفر گردند.  آیا کسی که در یک زندان اسلامی اینطور مورد هتک حرمت واقع شده است واین چنین جنایت وحشتناکی در باره اش انجام شده  آیا میتواند بخدا و اسلام معتقد باشد ویا متعقد باقی بماند؟   آیا این ظلم مضاعف توسط دیکتاتور ها و آدمکش های حرفه ایشان قابل بخشش و اغماض است؟   و یا بایست در یک دادگاه مورد رسیدگی منصفانه قرار بگیرد.  آیا آیات عظام همچنان در برابر این جنایت سکوت میکنند و از اسلام راستین و ناب محمدی دفاعی نمیکنند.  آیا نمیدانند که این جنایت در کشورهای دیگر به  حساب شیعه و اسلام نوشته میشود و آیا آنان از مظلوم واقع شدن اسلام و سو استفاده آن توسط جنایت کاران حرفه ای دفاعی نخواهند فرمود؟   اسلام با آن فرهنگ تابنده و نورانی اش و با آن عظمت تمدن نبایست به یک وسیله توسط دیوانه گان خشم و جنون تبدیل شود.  آن روزی که اروپا در سایه جهل و فقر بود  در کشورهای اسلامی یک تمدن عظیم حکم فرما بود که در آن دانشمندان و بزرگان فراوانی سر بلند کرده بودند.  تنها همان ابن سینا و یا ملای روم و یا حافظ برای یک آبروی کامل کافی بود.  حالا بایست روزنامه ها قلم فرسایی کنند که در زندانهای اسلامی همانند ابوغریب به زندانیان تجاوز میشود و مورد تحقیر قرار میگیرند.   ای وای بر ما.  که از ماست که بر ماست. ماییم که این جنایت کاران را پرورانده ایم.  و به آنان قدرت داده ایم که ریشه خوبی ها را بکنند.  

Meet Iranian Singles

Iranian Singles

Recipient Of The Serena Shim Award

Serena Shim Award
Meet your Persian Love Today!
Meet your Persian Love Today!