یا ما هم میتوانیم یک کشور پیشرفته بشویم و یا بایست بسر کله هم بزنیم؟ در مثلا همین آمریکا زرد و سرخ و سیاه وسفید های اروپایی و خاور میانه ای. شرقی غربی شمالی و جنوبی بی دین و با دین مذاهب گوناگون از اسلام ناب محمدی گرفته تا اسلام مدرن اروپایی و انواع و اقسام مکتب های سیاسی و علمی و ادبی. از بهایی گرفته تا رادیکالهای مسیحی همه با هم در صلح و صفا زندگی میکنند و مثلا قانونا کسی را نمیتوان به لحاظ مذهب و یا نژاد ها ساختگی و یا لامذهبی و حتی همجنس بازی مورد آزار قرار داد و به او قانونا تبعیض کرد.
ولی متاسفانه در کشور های خاور میانه و در کشور ما هیچ تساهلی در میان نیست و ما همه تمامیت خواه و مطلق گرا هستیم . ما نمیتوانیم عقاید دیگران را حتی اگر بیطرف هم باشند تحمل کنیم چه رسد به عقاید مخالف عقیده ما. ما حتی برای یک عقیده ممکن است دشمن خود شخص صاحب عقیده هم بشویم و بخواهیم برای از بین بردن عقیده خود شخص را هم حذف فیزیکی کنیم. حتی همین ایرانیانی که مدتها در اروپا و یا آمریکا زندگی کرده اند بسیاری از آنان حاضر به قبول تساهل واحترام به عقیده مخالف نیستند و سعی دارند با بلوا و شلوغی و فحاشی و توهین شخص صاحب دیگر عقیده را نابود کنند. البته بعضی از همین آقایون وخانمان مدرک دکتری هم یدکی میکشند ولی متاسفانه هنوز یاد نگرفته اند که بایست به افکار و عقاید دیگران احترام بگذارند. ما هم همه هنوز دیکتاتور هستیم و دیگران را قبول نداریم و خود را عقل کل میدانیم.
یادم هست چندین سال پیش یک آقایی که شش کلاس سواد داشت و وضع مالی اش بد نبود به یک استاد دانشگاه ایراد میگرفت که وی اشتباه کرده است و کلمه را باشتباه نامبرده و یا مورد استفاده قرار داده است و موقعی که این استاد در جمع مجبور میشود که فرهنگ نامه را بیاورد و ثابت کند که او اشتباه نکرده است وبا سند سخن گفته آقایی که شش کلاس سواد داشت عصبانی میشود و با ناراحتی میگوید که چرا با آب کتاب به دهان وی زده است و او را در جمعی خیط کرده است. در حالیکه هم او خودش بود که استاد را بباد مسخره گرفته بود و دستش میانداخت که مثلا بیسواد است وکلمه را اشتباه بکار برده است. خودتان قضاوت کنید که دیکتاتور و بی انصافی تا کجا است و حتی با مدرک و سند هم باز حاضر نیستند که حق را قبول کنند. و بایست بحال ملتی که بیسوادان و بی فرهنگیان حاضر به قبول علم و دانش امروزی نیستند و میخواهند در ابلهی و بیشعوری خود بمانند و دست و پا بزنند. و یا وقتی کسی منکر علوم جدید میشود ومیگوید اقتصاد و علم آن مال خر است و یا مگر در زمان حضرت محمد ذوب آهن بوده ما اینها را میخواهیم چه کنیم. و یا رابطه با دانش و علوم بچه کار میآید. و متاسفانه هم اینان در بالای هرم قدرت نشانده شده اند که دست بسته در اختیار سیستم های غارتگر بین المللی باشند.
وقتی انسانهایی ولو والا ولی مغرور و بدون دانش سیاسی و اقتصادی زمام امور را دست میگیرند و در اطرافشان هم یک مشت متملق ولاف زند و دروغگو و حریص هم هستند و از دوستان واقعی خبری نیست. و همه دانشمندان و متخصص ها فراری داده میشوند و یا برای دیر کرنش کردن و پا نبوسی کردن به زندانها افکنده میشوند معلو م است که بایست فاتحه آن ملت را خواند. وقتی ناصرالدین شاه هشتاد زن زیبا را منحصر بخود کرده است و دایم در شهوت و مشغولیان آن بسر میبرد آیا برایش وقتی باقی میماند که به کشور و مردم برسد؟ این مرد ابله که دور و برش یک مشت ملیجهای بیسواد و ابله هستند و یک مشت زن زیبا آیا حتی میتواند فکر این انسان معمولی را داشته باشد؟ وی خود را در قالب یک خدا میبیند که دیگران تنها خلق شده اند که به او احترام بگذارند و دست بوس و پا بوس وی باشند. اطرافیان سود جو هم پیوسته به او تلقین میکنند که او چیزی برتر است و سایه خداوند ی است. او حتی شوهر خواهر خودش که اورا به سلطنت رسانیده بود را با وضعی اسف بار میکشد. بالاخره هم یک مرد عاصی گلوله ای بر قلب سیاه این دیوانه دیکتاتور مینشاند. در مملکت ما بیش از یازده زبان صحبت میشود و ما دارای گوناگونی قوم ها هستیم ولی بهیچ وجه گوناگونی ما با کشور مثل آمریکا قابل مقایسه نیست.
ما بهم بسیار نزدیک تر هستیم تا مردم آمریکا بهم. تاریخ مشترک و گذشته مشترک و رابطه های مشترک ما بسیار زیاد است. در حقیقت کشور ما پاره پاره شده است. کردها و پشتون ها و پارسه ها و ترک ها و لر ها همه بهم نزدیک هستند. حتی ارامنه هم با دیگران خویشاوند هستند. چرا مانتوانیم با هم برادر وار و با قانون زندگی کنیم؟ آیا تمدن و فرهنگ ما کمتر از فرهنگ و تمدن اروپایی و یا آمریکایی هست. آیا اروپایی ها و آمریکایی ها در گذشته بزرگانی نظیر سعدی حافظ مولوی عطار نظامی خیام ابن سینا فارابی بابا طاهر را داشته اند؟ پس که از ماست که برماست. اگر مثلا شاه با مصدق و دوستدارانش همکاری میکرد و بعد از آیت الله بروجردی با آیات عظام رابطه بهتری میداشت و چپ ها در حکومت سهیم میکرد و به طبقه متوسط بیشتر فرصت بالندگی میداد و با خمینی و طالقانی و منتظری مشورت میکرد و قدرت را بین همه مردم تقسیم میکرد و خودش یک ناظر بیطرفت میشد. آیا به نظر شما بهتر نبود و جلوی اینهمه جنگ و آوارگی و فساد و بی خانمانی و اعتیار گرفته نمیشد. اگر همه با هم به میدان میآمدند و کشور را میساختند بهتر نبود؟ برای جوانان کار دانشگاه های و مدارس فنی و حرفه ایجاد میکرد و صنایع مادر وارد میکرد. و همه مردم را مثل آمریکا به حکومت دعوت میکرد آیا شرایطی بهتر از اکنون نداشتیم؟ اگر شاه بجای محاکمه چپ ها با آنان همکاری و به حالشان دلسوزی میکرد و یک هییت را مامور میساخت که مشگلات آنان را باز بینی کنند و درد دلهایشان را بشنوند آیا بهتر نبود. آیا این امکان وجود ندارد که ما هم مثل سایر کشورها با هم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم و در فکر حذف فیزیکی هم نباشیم؟ آیا ما نمیتوانیم حرص مال و شهوت قدرت و شهرت را کنار بگذاریم و این عمر کوتاه را به آسودگی بسر ببریم. البته من قبول دارم که داشتن پول و ثروت خوب است و اگر حتی زیاد هم باشد بد نیست بشرط اینکه در راه خیر بکار رود و ثروتمندانی که از راه حلال پول فراوان کسب کرده اند آنرا برای ساختن بیمارستانها و درمانگاه ها و موسسه خیریه بنام خودشان صرف کنند تا نامی نیک از آنان باقی بماند. مثلا ساختن بنای یک دانشگاه تا ابد نام شخص را جاوید خواهد ساخت.
روشن است که ثروت راحتی آسایش هم صحبتان ماهرو بارمغان میاورد ولی اگر این ثروت از راه اعتیاد گلهای ایران و کشت و کشتار و غارت بدست بیاید چه فایده ای جز مصیبت دارد؟ آیا صدام توانست دوازده کاخ سلطنتی ریاست جمهوری اش را با خود به گور سردش ببرد؟ آیا تو انست از میلیارد ها ثروت غارت کرده اش استفاده ای خود جز بدبختی وهلاکت برای خودش و پسرانش چه به ارمغان آورد؟ آیا در روی جسد حلق آویز شده اش باران خاک طلا پاشیدند و یا در تابوتش و یا روز حسدش مروارید و الماس بجای گذاردند. نه همان خاک را برویش ریختند. اگر ایران امروز یک کشور آباد و پیشرفته و دوست پرور بود چه بسا آذربایجان بخاک وطن باز میگشت مثلا آلمان شرقی که به آغوش آلمان غربی رفت. خراسان بزرگ با ایران پیشرفته متحد میشد. تاجیک ها هم میهن های ما به هم آغوشی کشورشان تن در میدادند برادران ازبک و ترک و ترکمانان ما بار دیگر با همه ملتهای ما متحد میشدند. و ما هم بجای پنجه بر روی هم کشیدن و مثل سگ و گربه دعوا کردن ها متحد و متفق دور هم برادر وار مینشستیم و کودکان و جوانان ما در یک سرزمین وسیع و موثر و قابل حساب زندگی میکردند که احترام بین المللی داشت.
اکنون متاسفانه یک دیکتاتور در پی حذف دیکتاتور دیگر است تا حرص و آز و طمع خود را سیراب تر کند. در حقیقت دیکتاتور ها مردم را بجان هم میاندازند تا یک گروه پیروز شود و دمار از روزگار گروه دیگر در آورند. همه ثروت و مکنت کشور ما دارد بباد میرود و خرج جنگهای بیهوده و کشت و کشتارهای بی فایده میشود. آیا دیکتاتور ها و رهبران حتی از یک انسان معمولی هم کم شعور تر هستند و حاضرند برای چندین ماه حکومت بیشتر خون بیگناهانی بی جهت ریخته شود؟ هر انسانی مطلقا بد نیست و مطلقا هم خوب نمیباشد بایست با همکاری با هم از اشتباهات جلوگیری شود و قسمت های خوب مورد اجرا گذاشته شود و قسمت های بد حذف گردد. آیا ما واقعا لیاقت یک زندگی خوب و پراز دوستی و مهر ورزی را نداریم که بایست برای این دزدیها و فساد ها با هم درگیر باشیم. آیا ما نمیتوانیم دیکتاتورهایمان را به گور بسپاریم و با رافت و مهربانی زندگی کنیم. بیایید برای خودمان و آیندگان خود کشورهای پیشرفته و متحدی نظیر اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا بسازیم و به این دعوا های بیهوده پایان دهیم نفع عمومی را به نفع های شخصی ترجیح دهیم و با کنار گذاردن طمع دزدی و فساد و دشمنی و بدبینی یک سرزمین آباد بارث بگذاریم. البته با داشتن ثروت زنان ماهرو و دلبران فتان به سوی شخص سرازیر خواهند شد. ولی حتی همان زیبا رویان هم برای وجود شخص دوره اش نکرده اند و بمحض از دست رفتن مال و منال کنار خواهند رفت. پس بیایید با عشق معنوی و انسانی مردم را بسوی خود بخوانیم. که این دغل دوستان که میبینی مگسانند گرد شرینی. امیدوارم که با کنار گذاردن حرص و شهوت مقام و ثروت و احترام بیش از اندازه حاضر نشویم مادران و پدران همسران و کودکان خواهران و برادران یکدیگر را داغدار و دیوانه بسازیم. و روش های غیر انسانی شکنجه و آزار و داغ و درفش و اکنون تجاوز با آلت های مردان بیمار به فرو کردن به لای پاهای فرزندان ایران جنون و جنایت را به ارش اعلی برسانیم. باشد که روزی همین مصیبت ها به روی افراد کننده برگردد. دست انتقام طبیعت دمار از روزگار آن دیوانه گان شهوت و آزار جنسی بستاند.
بایست سر تعظیم برای آن دختر و پسری که دست بسته و کتک خورده آلت مردی دیوانه را در وجود خود مجبور به تحمل هست فرود آورد و گذشت او را فرشته وار دانست. آیا هیچوقت خودتان جای آن معصوم گذارده اید و با جای پدر و مادر وی. امید دارم که آیات عظام سکوت را شکسته و این داغ ننگ را از اسلام ناب محمدی بزدایند. و از بیضه اسلام حمایت کنند. تا هر جنایت و هر خیانتی بنام اسلام نوشته نشود. باز امیدوارم که همه رهبران مذهبی و ملی با دوستی و متانت و با کنار گذاردن شهوت و غرور مشگلات مردم را حل کنند.