این مرد که دست در دست همپالگی هایش انقلاب را اسلامی کرد و سه سال دانشگاه ها را بست و نسلی را بر باد داد و بعد از باز شدن دانشگاه ها برای ورود دوباره دانشجویان امتحان مذهبی طرح کرد که آیا میدانند کفن چند قطعه است و غسل جنابت و احکام حیض کدام است، این مرد که بهترین حکومت ممکن را حکومت مذهبی می داند و عمال مذهب (روضه خوان ها) را سرچشمه شناخت جامعه می شناسد،
این مرد که در تمام عمر فقه تنفس کرده، فقه خورده، فقه پوشیده و با فقه خوابیده و حالا خود را سخنگوی فیلسوفان غرب می داند،
این مرد که امروز با پررویی خودش را به نسل جوان و قهرمان ایران می چسباند و می نویسد: “ما نسل کامکاری هستیم.ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت.”
این مرد که همیشه چشم به گذشته دارد و آینده را در ظهور امام زمان می بیند،
این مرد که هم خدای انقلاب اسلامی را می خواهد و هم خرمای مدرنیته و دموکراسی را،
این مرد که مانند دینباره ای چون شریعتی آیه از آستین بیرون می کشد و بعد مثل ابلهی چون بازرگان طلب آمرزش می کند،
این مرد که حتی به هویت خودش هم پایبند نیست و یکشبه نام واقعی اش “حسین حاج فرج دباغ” را به “عبدالکریم سروش” تبدیل می کند،
امروز در پی یک هویت ساختگی دیگر است و می خواهد با نوشتن یک نامه به سبک و سیاق خواجه نظام الملک و بالانس زدن با نثر مسجع گذشته اش را پاک کند. نامه خنکش را بخوانید:
http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NW…
This man, who with the connivance of religious lackeys Islamized the Iranian Revolution and closed universities for three years, spelling ruin for a generation; this man who crafted religious exams for students vying to reenter the universities with questions such as the number of pieces of burial cloth to be wrapped around the dead or religious rules governing menstruation and washing after sex; This man, who contended that best kind of governance is a religious one and that its two bit mullahs are the repository of knowledge with respect to social organization; This man, who has all his life breathed, ate, dressed, and slept by Sharia and who now pretends to be the spokesman of western philosophers; This man, who now shamelessly hooks himself unto a young and heroic generation and who writes: “we are the generation of champions and we shall celebrate the demise of religious totalitarianism”; This man, who lives in the past and sees the future in the second coming of the 12th Imam; This man, who wants to have his cake of the Islamic Republic and eat it with the utensils of modernity and democracy, This man who like his peer Shariati, magically draws verses from the Koran from his sleeve, similar to the idiot Bazargan (first Prime Minister after the revolution) who later sought redemption; This man, who is not even faithful to his identity and transforms overnight his real name “Hossein Haj Faraj Dabagh” to “Abdolkarim Soroush”; Now wants to clear his name and his past folly by writing a letter in the style of Nezamolmolk with a prose worthy of a circus contortionist. Read his letter.