دوستان عزیز:
من نمیدانم داستان زیر تا چه اندازه واقعی است. هر چه هست، میتواند پرسش بجائی را در ذهن مردان ایرانی پدید آورد. آیا شما میتوانید به پرسش مطرح شده در پایان داستان پاسخ دهید؟
مردی ژاپنی که در اوایل انقلاب در تهران زندگی میکرد، روزی با همسر خود به یک رستوران رفت. در آنجا از همسرش خواستند که روسری به سر کند و به او یک روسری هم دادند. مرد ژاپنی ار آنان تقاضای یک روسری اضافه نمود و خودش آنرا به سر کرد. وقتی پیشخدمت های رستوران توضیح دادند که فقط زنان باید حجاب داشته باشند و نه مردان، در پاسخ گفت: “اگر همسرم مجبور است کاری را خلاف میل خود انجام دهد، منهم وظیفه خود میدانم که با او همراهی کنم.”
من وقتی این داستان را شنیدم، به این فکرفرو رفتم که چرا مردان ایرانی هرگز در مقابل حجاب واکنشی نشان ندادند تا بگویند این تحمیل را بر زنان روا نمیدارند؟