ما که در سوگ حبیبان لاله-باران-سینه ایم
از جمال رویشان شب بو و نسرین داشتیم.
از چنین جام جهان بینی که دادی یارمان
از زبان میوه چینان طعن و نفرین داشتیم.
در پی نقشی خوش و آواز نایی بی نشان
گوش خود بر روم داده، دیده بر چین داشتیم.
آینه در سینۀ ما بود و ما سرگشته وش
آرزوی پرتویی از هور زرّین داشتیم.
نه که عمر خود سپردیم در زمستان و کویر
ای بسا گلزار و بس ماه فوردین داشتیم.
روز ما بهتر نگردید از دم بانگی که خواند
جنب و جوشی نه کم از غوغای پیشین داشتیم.
لب ببند چهری که تا این داستان را وانهیم
صد هزاران مژده و یار دروغین داشتیم
هفتم مهر است و من با شور و حال دیگری
باده پیمایم به یاد نرگس افسونگری.
1388
اتاوا