شهر نور در مه نشسته
قلب شب ساکت و خسته
میطپد آوای سربسته
هستی از پل باران گذشته
خاطره در دل نشسته
خیره بر آب رونده
حیران جریان زمانه
که یادش با باد نرفته
فراموشی خواب نیافته
اشکی در چشمم نشسته
بغضی در گلو شکسته
چون خاطره در دل نشسته
شهر نور در مه نشسته
اورنگ
Oct 2010